افلاطون وستایش جاهل
روزی «افلاطون»، فیلسوف بزرگ یونانی، نشسته بود. یکی از بزرگان شهر وارد شد. او مشغول صحبت کردن بود که میانه ی سخنش گفت: «ای حکیم ! امروزفلان مردم را دیدم که از تو تعریف و تمجید می کرد و می گفت:افلاطون مردی بزرگواری است وهرگز کسی مانند او نیست. می خواستم، ستایش او را به تو برسانم». افلاطون سر فروبرد و گریه کرد. مرد از دگرگونی افلاطون ناراحت شد و پرسید: مگر من به شما چه گفتم که این گونه متاثر شدید؟ افلاطون گفت: من از تو دل تنگ نشدم، اما چه مصیبتی از این بالاتر که کار من مورد ستایش جاهلان بوده است؟ من نمی دانم چه کار جاهلانه ای انجام داده ام که او مرا تمجید کرده تا از آن کار توبه کنم. ناراحتی من برای این است که من هنوز جاهلم و مورد ستایش جاهلان هستم.
فرستنده: سعید حربیان