خانه / شهدای مسجد / 26-شهيد مسعود شاحيدر / به بهانه یک سرود-فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

به بهانه یک سرود-فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

در چشمانت چشم دوختم رنگ خوب آشنایی داشت و چیزی ناشناخته و مبهم مرا بدان پیوند می زد. لبخند زدی و در میان موج تبسمت چهره خندان آشنایی یافتم و لحظه هایی چند حتی رفتن را فراموش کردم. در اندیشه فرو رفتی مسیر نگاهت را تعقیب کردم. می دانستم به چه می اندیشی می دانستم در شیار شیار خاک چه چیز جستجو می کنی –احساس کردم من نیز با تو خاک را در جریان می بینم صدای آرام تکبیر آمد، تکبیری در پی تابوت شهیدی که بر دوش ها به ابدیت ره می سپرد.

احساس می کردم اشک های آشکار مادر، گریه تلخ پدر، بغض برادر، صدای نرم گریه خواهر بیادت می آید. احساس می کردم درست در همان لحظه من نیز همراه تو زخم کوچکی بر مزار پاکش باقی نهیم و خطوط نوشته بر سنگ مزارش را بارهای بار زمزمه می کنیم. احساس کردم نیمه های شب است و آسمان را خورشید موشکی روشن بخشید و سپس ناگهان ضجه و فریاد و خون تکه تکه استخوان و خاکستر پیکر کودکی معصوم در آرامش شب.

احساس کردم ۱۷ شهریور است و تلی از انسان به روی هم انباشته گردیده است و جویباری از خون در رگ خاک می دود. فراتر رفتم. احساس کردم فلسطین است و کودکی بر تپه های کوچک خاک خانه های ویران شده در حمله بمب های اسرائیلی، در بدر بدنبال مادرش می گردد و با سر انگشتان ظرفش خاک را می کاود. احساس کردم افریقاست و کودکی سیاه بیهوده پستان خشکیده مادرش را می مکد و مادرش دانه های شفاف اشک را به نشانه شرم و اندوه به کودک تقدیم می کند. احساس کردم صدای جبه ها می آید که در زیر زنجیر تانک های روس در افغانستان له می شوند صدای شلاق جلادان و آخرین شهیدی در قربانگاه عشق بر تپه های الله اکبر! احساس می کردم که …..

گفتی هر سرودی که فورخوانده شود، او را بیادم می آورد .آری حتی واژه هایی که در متن سرودهاست سروده شاعران نیست، شهیدان شعر انقلابند اگر من می نویسم اگر شاعری شعری می سراید اگر نویسنده ای امروز بی هراس از شکنجه و شلاق چیزی می نویسد شعر او قلم او و حتی محتوای اندیشه او را جز شهید چه کسی ساخته است. خونی که از گلوی قلم می چکد خون سرخ شهید است. شهید در تن فرتوت قلم روح دمیده است شهید به واژه ها محتوای نو و مفهوم جدید بخشیده است. شهید جان خویش به نوشته ها و گفته ها و اندیشه ها داده است. مگر نوشته ها در گذشته رنگ زندگی داشت مگر در گذشته روح محبت و عشق موج می زد؟ و مگر زندگی جز مرگ تدریجی چه بود؟ شهیدان منفجر شدند تا جامعه را به انفجار کشانند. شهیدان خون دادند تا خونی نو در رگ زمان جاری شود. آری خوب گفتی هر سرودی یادآور اوست و من می گویم امروز همه چیز شهید است. گواه روشن حقانیت این راه کوچه ها و میدانها و خانه ها و همه شهیدند امروز نه تنها سرود ها که سکوت ها نیز شهیدند آری امروز شهید، در همه چیز حضور دارد. اما باید یافت و همراه شد. و برادرم می بینی که چنین نیست می دانی تلخ است، تو بهتر احساس می کنی، چرا که ….

اما چه فرق می کند مگر من نیز بگونه ای دیگر با شهید پیوند نمی خورم…. دلم می خواهد بیشتر بنویسم اما همه چیز را گفته ایم شهیدان منتظرند نه منتظر سخن و گفتگو و هیاهو که آنها از این همه تنها گفتن خسته اند.

بیا تا با هم در پای بذر تشنه وجودشان زلال آبی باشیم بیا کام عطش زده آنها را دریابیم.

بیا دستم را محکم بفشار گرم و صمیمی! هیچ سرودی دلپذیرتر از سرود نگاه آشنا و پوینده راه نیست بیا سرود صمیمیت و دوستی فروخوانیم. احساس میکنم شهیدان اینگونه شاد می شوند موافقی؟ پس چرا منتظری؟!

 برادرت رضا    تهران    21/12/59

 

همچنین ببینید

براستی توشه راه چیست؟-فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

برادرم: ما در شرایطی زندگی می کنیم که خوب شدن، بالیدن، و اوج گرفتن واقعا …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *