خانه / نشریه / ادب فارسي / نگاهی به بیت جعلی منسوب به مولوی درباره واقعه کربلا

نگاهی به بیت جعلی منسوب به مولوی درباره واقعه کربلا

 

سید عبدالرضا موسوی طبری: کورکورانه مرو در کربلا / تا نیفتی چون حسین اندر بلا.

این بیت که چند قرنی ست، به نام مولوی شهرت یافته، از بیخ و بن جعلی ست و حاصل دست‌کاری شیطنت‌آمیز متعصّبی کم‌مایه که قادر نبوده لااقل بیتی موافق و موازی اندیشه و زبان مولوی بسازد.

 

جای بسی تأسف است که گروهی کثیر، هم‌چنان بی‌تحقیق و تفحّص لازم در این خصوص، تازیانه‌ی طعن و لعن بر اوراق مثنوی و قائل آن می‌زنند و هواخواهان اندیشه‌ی جلال‌الدین محمد بلخی را به‌واسطه‌ی همین بیت مجعول، سرزنش می‌کنند. کافی است، امروز در فضای مجازی چند کلمه‌ای از این بیت را جستجو کنید، ده‌ها مقاله و سخنرانی و یادداشت و گفتگو در مذمّت حضرت مولوی – آن‌هم تنها به استناد همین بیت – خواهید‌یافت که جملگی حاصل بی‌تحقیقی و کم‌مایگی است والّا یک عالم فاضل از هر منظری که بنگرد خواهد دانست که بیت مذکور از مولانا نمی‌تواند بود. مع هذا نگارنده از سه منظر به این بیت می‌پردازد:
۱. ابتدا از منظر «نسخه‌شناسانه» عرض می‌کنیم که انتساب این بیت به مولوی مردود است. علامه محمد قزوینی نزدیک به یک قرن پیش از این می‌نویسد:
«هین مرو گتماخ (مدو گستاخ) در دشت بلا هین مران کورانه اندر کربلا
این بیت مثنوی از قرار تقریر آقای کزّازی (به نقل جمال‌زاده از او) و رجوع به خود مثنوی، آن است، که در میان مردم به تحریف، به طریق ذیل اشتهار دارد:
تا نیفتی چون حسین اندر بلا
کورکورانه مرو در کربلا

و حال [آنکه] این بیت اخیر در مثنوی موجود نیست و اختراع مردم است.»
(یادداشتهای قزوینی، ج۱۰، ص۱۱۴)
امروزه نیز رجوع به چاپ‌های مختلف مثنوی که بر اساس نسخه‌های قدیمی‌تر تصحیح و نشر یافته است، این ادعا را تایید می‌کند.
۲. دوم از منظر «معرفت شناسانه» عرض می‌کنیم که مولوی نگاهش به مقوله‌ی شهادت این‌چنین است:
آنکه مردن پیش چشمش تهلکه‌ست
امر لا تلقوا بگیرد او به دست

وآن‌که مردن پیش او شد فتح باب
سارعوا آید مر او را در خطاب

الحذر ای مرگ بینان بارعوا
العجل ای حشر بینان سارعوا

الصّلا ای لطف بینان افرحوا
البلا ای قهر بینان اترحوا

هر که یوسف دید جان کردش فدی
هر که گرگش دید برگشت از هدی….

(مثنوی معنوی، ص۴۴۶)
و در غزلیات، جابه‌جا از حضرت حسین‌بن‌علی (علیه السلام) یاد کرده و دل خونین و داغدیده‌ی خود را در مقام آن حضرت، و فراق و درد را که بر دل می‌تازد یزید و سپاهیانش می‌بیند.

هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش، جامی چو حسن دارد
یا:
دل است هم‌چو حسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صد ره به دشت کرب‌و‌بلا
یا:
شب مرد و زنده گشت، حیات است بعد مرگ
ای غم بکش مرا که حسینم، تویی یزید

حتی در پایان ابیاتی که در اعتراض به تعزیت بپاداشتن شیعیان اهل حلب (البته به ناروا)گفته، در خصوص شهادت حضرت، از زبان شاعری رهگذر می‌نویسد:
… پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زآنک بد مرگیست این خوابِ گران

روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه دْرانیم و چون خاییم دست

چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند
وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختند
کُنده و زنجیر را انداختند

(مثنوی معنوی، صص۸۴۴ و ۸۴۳)
امیدوارم با تأمل در آنچه ذکر شد تصدیق بفرمایید که گوینده مطالب فوق نمی‌تواند همان سراینده‌ی بیت مجعول باشد.
۳. سوم از منظر «زبان شناسانه» عرض می‌کنیم، لفظ «کورکورانه» چندان کهن نمی‌نماید و بعید است که بتوان نشانی از آن در زمان مولوی (و طبعاً پیش از او) یافت. ناگفته پیداست که بنده‌ی بی‌بضاعت بر متون نثر و نظم گذشتگان احاطه ندارم، امّا این‌قدر هست که وقتی به ذهن خود رجوع می‌کنم، یا کتاب‌ها را زیر و رو می‌کنم، و یا در رایانه و نرم افزارها به دنبال این واژه می‌گردم به این نتیجه می‌رسم که حتی خود مولوی هم بارها در مثنوی از لفظ «کورانه» استفاده کرده و نه «کورکورانه». توجه بفرمایید:
ما که کورانه عصاها می‌زنیم
لاجرم قندیل‌ها را بشکنیم

*
چشم اگر داری تو کورانه میا
ور نداری چشم دست‌ آور عصا

*
من دعا کورانه کی میکرده‌ام
جز به خالق کدیه کی آورده‌ام

*
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم

*
گر نبینی آب کورانه بفن
سوی جو آور سبو در جوی زن

*
دوست از دشمن همی نشناخت او
نرد را کورانه کژ می‌باخت او

*
دست کورانه به حبل الله زن
جز بر امر و نهی یزدانی متن

در دیوان شمس هم واژه «کورانه» دیده شده:
او به دست من و کورانه به دستش جستم
من به دست وی و از بی‌خبران پرسیدم

دیگران هم، از کسایی مروزی و سنایی و غزنوی امیر‌معزی و امیر‌خسرو دهلوی گرفته تا جامی و نظیری و بیدل و حزین، جملگی «کورانه» گفته‌اند نه «کورکورانه» پس حتی اگر نسخه‌های اقدم و اصح بیت را بدین شکل نقل نمی‌کردند که:
هین مدو گستاخ در دشت بلا
هین مران کورانه اندر کربلا

ما خود با توجه به این‌که هرگز لفظ کورکورانه در مثنوی نیامده و همه‌جا «کورانه» است می‌بایست در بیت مجعول به چشم تردید و تشکیک می‌نگریستیم و درصدد تحقیق برمی‌آمدیم.

در پایان بد نیست اشاره کنم، کسانی از هواخواهان اندیشه‌ی مولوی که شیعه هم بودند، با دیدن این بیت خود را به زحمت انداختند و از آن‌جا که قادر به ردّ انتساب آن به مولوی نبودند (لابد از فرط شهرت و نفوذ و ثبت آن در نسخه‌های متأخر مثنوی) در توجیه بیت مجعول، فلسفه‌بافی‌ها کردند. فی المثل علی بن فضلالله فومنیِ گیلانی رساله‌ای در شرح این بیت در اوایل یا اواسط قرن یازدهم هجری نوشت. چرا که بقول خودش در مجامع آن روزگار مکرّر از او در این باره سؤال می‌شد. نعمت خان عالی نیز (از شعرا و علمای نامی شبه قارّه‌ی هند) در مثنوی من و سلوی به این بیت اشاره کرده و توجیهی برای آن تراشیده که پایان‌بخش این مقاله‌ی مختصر تواند بود:
مصطفی پیش یکی از مخلصان
گفت من ابن الذبیحینم بدان

آن کسان کز قرب حق پرمایه‌اند
آرزومندان برتر پایه‌اند

شد حسین اعنی امام ابن امام
جانب این پایه با شوق تمام

زآن‌که شد ظاهر برو تقدیر حق
مصطفی با جد خود شد هم سبق

زو پدر گردید قربان خدا
زین پدر شد با پسر هر دو فدا

اهل عرفان مولوی معنوی
کرده ایمائی به‌این در مثنوی

«کور کورانه مرو در کربلا
تا نیفتی چون حسین اندر بلا»

غافلان کز راه حق گردیده‌اند
معنی این رمز کی فهمیده‌اند

تا نه حتی از برای علت است
بلکه این‌جا از برای غایت است

وین بلا را معنی آمد امتحان
چون حسین تشبیه بر کوری مدان

نهی از رفتن ز روی کوری است
ور به بینایی روی دستوری است

(نسخه خطی «من و سلوی»، ص ۱۸۱)

همچنین ببینید

غزه با خون شهیدان نورانی شده است

امروز غزه دیگر آن قبیله ۱۶ قرن پیش نیست که عده ای خود را به …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *