خانه / شهدای مسجد / 9- شهید امیر پلنگچی / دست نوشته ی شهید پلنگچی-سری ۵

دست نوشته ی شهید پلنگچی-سری ۵

]

دست نوشته شماره ۱۰

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

در سوگ شهیدی عالی مقام و جاوید

باری دیگر دوستی و جوانی رفت، ای کاش می بود و بیشتر دردها را به وجود پر دردش می گفتم، ای کاش می بود و بیشتر برایش از مسائلمان می گفتم، ای کاش می بود و بیشتر احساس برادری می کردم، ای کاش و ای صد کاش چقدر خود ساخته، چقدر عاشق، چقدر هیجان زده، چقدر ایثار کننده، چقدر دوست داشتنی، چقدر با تواضع، چقدر خودش را و نفسش را سرکوب می کرد، خدایا چقدر گریه، خدایا چقدر درد دل داشتن، چقدر با تواضع و فروتن، چقدر با صفا، چقدر خدایا خوش برخورد، و خدایا چقدر روح بزرگش جایی برای نور خدایش [پیداکند.] ,واقعاً در این دنیا جایی برای خودش نداشت، می دانی چرا چون هر کس به دنیا و مال آن طمع کرده دیگر نمی تواند جایی برای نور خدایش [پیدا کند]

 

دست نوشته شماره ۱۱

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

پس ای انسان، اندکی به خود آی و اندیشه نمای و ببین که در آنچه ترا ارتباطی (به مراتب سوداگری) با این دنیای دون است در حرکات و سکنات خود مراقبت داری تا آنچه پر سودتر است بدست آوری و آنچه به نفع تو باشد جلب نمایی و وقت را بیهوده،ضایع می سازی تا خوراک نکو به دست آوری و شراب گوارا مهیا سازی.

آیا به ناتوانی بدنت و نازکی پوستت و سستی استخوانت رحم نمی آوری؟ مشاهده این هنگامه های بزرگ و بیمناک و این بدبختی های سترگ و اسفناک را چگونه طاقت می آوری؟حال بدنی که به لباس نرم و بافته عادت داده ای چگونه خواهد بود در موقعی که لباس ((قطران ))بر آن بپوشانند و از پاره های آتش بر آن بیفشانند و با شیطان به یک زنجیرش بکشند و در قعر یک آتش او را بیفکنند و از آهن های گداخته زینتش کنند و از آب جوشان دوزخ و از عرق بدن دوزخیان به او بنوشانند آب گرم حمیم از بالای سرش بریزند و با آن آب آنچه در شکم و امعاء اوست بگدازند و پتک آهنی بر سرش بکوبند.ای وای چه سختی و بینوایی . که از آن شرم آورتری تصور نشود و چه مصیبت و شکنجه ای که از آن دردناکتری به خیال نگنجد. و چه رسوایی و نکبتی ، که از آن مفتضح تر بنظر نیاید!!!

ای انسانهای دل افسرده، چه می خواهید دیگر آن خوش پروازان رفتند، آری گریه از فراغ دوریشان [باید کرد.]

 

 

 

 

دست نوشته شماره ۱۲

 

بسمه تعالی                              ((خاطرات افسوس))

از یادگارهای دوستان در گردانهای عمار و بلال – به یاد روحانی حاج آقا علی سیفی

باری وقتی به یاد بچه های مسجدو بچه های گردان می افتم به خود حرف ندامت و پشیمانی می زنم- آخر دوست داشتم با آنها باشم – قلبم از سوز دل و از صمیم قلب برای آنها ناراحت می باشد. درست است با آنهادر گردان هستم ولی ای کاش همچون یک رزمی می گذاشتند با آنها بپیوندم . اما خودم وقتی حالت آموزش و یا صورتشان را می بینم – وجودم خجالت زده و شرمنده می باشد – ای وای صد وای به چه کسی درد دل و عجز و ناتوانیم را بگویم – خدایا چرا آنان بهتر از من با تو انس گرفته اند؟ چرا قلبشان و قلوبشان به تو نزدیکتر است؟ خدایا تو ای الرحم الراحمین گناهان این بنده روسیاهت را ببخش . در وصف یاران در گردان، آنها را به صفا و اخلاص نیت و پاکدل بودن می دانم . این بنده روسیاه در مقابل یاران شرمنده می باشد . چرا آنها این همه سختی را به جان می خرند ولی من با خیال راحت در چادر هستم و از مواد غذایی بیشتری استفاده می کنم. آنان با خدا و با قرآن بیشتر رابطه دارند . اما اینجا محلی است[برای] خنده و شوخی و دیگر و . . .

قلبمان همانند بچه های گردان نیست، بیشتر به گناه نزدیک هستیم تا آنها . پس چرا ای الرحم الراحمین آنها به تو نزدیکند؟ نمی دانم چگونه این احساسات را به نسیان و فراموشی بسپارم ولی به هر حال بعد از هر فکری شیطان می گوید مگر تو با آنان نیستی پس چرا ناراحتی اما در دلم آنچنان احساس تنهایی و حقارت می کنم که نمی توانم آنان را تصور کنم. ای کاش می شد عقده دلم را خالی کنم فقط در دلم اینقدر ناراحت هستم که بطور ساده بگویم که خود را از همه آنها پست تر می بینم یکی از آنها بنام حجی می گوید. خود می توانی در حال آنها بروی آنان احتیاج به سخنران دارند ولی تو می توانی با تفکر به حال آنها [به آنها ] نزدیک شوی. ای دردها مرا در بر بگیرید اینقدر دوست دارم با درد  انس بگیرم که با مادر و پدرم انس گرفته ام. این حالات و بچه ها و صدای دلنواز آنها مرا شرمنده می کند. پس چرا اینها اینقدر در دلشان به هم احساس دوستی دارند ولی من با آنها و آنها با من اینطور نیستند. من را به تحیر و فکر وا می دارند و ای کاش می شد با آنها باشم و از نزدیک حالات عرفانی و خدایی آنهارا مشاهده کنم. حال دلم برای آنها اینقدر…………..

                                                                   امیر پلنگچی   ساعت ۱۱ صبح     امضاء

                                                                   گ ـ ع ـ ت    تسلیحات عمار

همچنین ببینید

دست نوشته شهید پلنگچی-شماره ۲۶

دست نوشته شماره ۳۸ بسمه تعالی سلام علیکم و قلبی لدیکم؛ سلام علیکم و رحمه …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *