خانه / شهدای مسجد / 9- شهید امیر پلنگچی / دست نوشته ی شهید پلنگچی-سری ۱

دست نوشته ی شهید پلنگچی-سری ۱

بسمه تعالی

دست نوشته شماره ۱

 

خدایا این واژه را سرلوحه هدایتم قرار ده که همیشه به یاد تو باشم و همیشه به ذکرت مشغول باشم و پیوسته خوف و خشیت تو در دلم باشد تا دیگر از غیر تو ترسی نداشته باشم .                   (حقیر درگاهت)

درگوشم بخوان سرود مردانه زیستن را.

خدایا بنگر به ضعیفیم که هیچ گونه ارادتی از خود ندارم و بنگر به غرورم که همیشه در فکر راحتی و آسایش هستند .

 

والسلام

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

دست نوشته شماره ۲

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

دیگر بار بر آن شدم تا بدون مقدمه برای دوستانی همچون تو ، خلاصه ای از داستان عشق عاشقان را قبل از عملیات و چند لحظه ای بعد از عملیات برای تو دوستی دوست داشتنی و دوستی که همیشه در اعماق قلبم پر می زنی و همیشه تو را و در همه حالت بیاد دارم  و هر لحظه انتظار دیدارت را خواهانم ، بر آن شدم تا برایت در این نیم شب از خاطرات، حالات ، روحیات، اخلاقیات و خلاصه باقیات دیگر برادران برایت بنویسم. امّا قبل از نوشتن و حال که می خواهم بنویسم تمام چهره ات را در چشمانم مجسم می کنم تا شاید بتوانم با این قلم ناتوان و این دست قاصر بتوانم و از خدای بزرگ می خواهم که یاریم کند تا صحنه ای از این عملیات را با خواندن در ذهنم و ذهن های شما برادر خوب و دوست شفیق و صدیقم همانند صحنه های عملیات برای خود مجسم کنید تا بیشتر از حالات معنوی و رشد آنها که من هم نیز به همین دلیل به گردان آمده بودم، با آنها نزدیک شدیم و برای آینده گناهکاری همچون من بعنوان یادگاری و بعنوان چیزی که برای بعد بدردمان می خورد استفاده کنیم.

 بهر حال ای دوست، نمی دانم ، تا چه حد از عمرت استفاده می کنی، یاد بیاوریم زمانی را که بجز زور چیز دیگری بالای سرمان نبود ،‌ یاد بیاوریم سستی و گناهانی را که در مقابل خدایمان شرم نکرده و انجام دادیم، آری آنانی که از این محدودیت های زندگی مادی گذشتند و قفس تنگ و جودشان فقط بخاطر آخرت پر می زد و تمام وجودشان را معنویت و رشد فرآهم کرده بود الان در چه حالی هستند، خدایا چه بحالشان کردی به آنان باری از معنویت دادی . خدایا آنانی که هنوز یادم نمی رود در آخرین وداع هنوز از تو طلب آمرزش می کردند و تنها تو را می خوانند و تو را می خواستند، آری وجودشان تقوا ، آنان می دانی چه کسانی بودند آنان کسانی بودند که با هم آمده بودیم ولی بایستی بدون آنان برگردیم ای وای بحالمان . دوستانی بودند که در این چند روز آخر عمر فقط دعا را و نماز و قرآن را در وجودشان گنجاندند و در این حال و هنوز یادم نمی رود که در آخرین لحظه جان دادنشان صدای پر جوش و خروش نماز را می خواندند که الله اکبر و لا اله الا الله آری در حالی که تیر بر بدن مبارکش نشسته بود و در هر لحظه و در هر حال سستی و ضعیفی بیشتری به آنان دست می داد اما فقط ذکر یارشان می کردند، آری آنان چه حالی داشتند ، هنوز به یاد دارم که در آخرین دعای کمیل شان ۳ روز قبل از عملیات ، در منزل المهدی صدای ناله و گریه عاشقان شهادت بگوش می رسید، آری نزدیک بود از فرط گریه کردن دیگر صدایشان بلند نشود . آری در آخرین دعایشان با گریه خود را معرفی می کردند ، با گریه طلب عفو می کردند، هنوز صدای دلنشین گریه شان به گوش می رسد ، خدایا چه می خواستند این یاران ، ۶۰ شهید به خون نشسته او که فرمانده شان می گفت هیچ وقت لیاقت نداشتم با ۶۰ تن از شهیدان اینگونه روبرو شوم . آری شهید حمید محمود نژاد ، آری امیر و به یاد مظلومیتش او آن شب با گریه خوب انس گرفت یادم نمی رود که وضو بر روی قایق که چند لحظه دیگر نماز وداع آخر است آری امیر با حالتی متواضعانه وضو می ساخت و دست خونینش که چند ساعتی دیگر با همین دست جامه آب کوثر از علی (ع) امامش و امام اولش می نوشد ، خاضعانه با حالتی نرسیده به آب وضو می ساخت ، اما چه کنیم ، یارای وجودی دیگر نداریم ، آنان بعد از هر نماز گریه ای باحالتی که تصورش برای خودم سخت است می کردند.

اما به یاد آخرین لحظه وداعشان آن روز فرمانده مان آمد گفت برای توجیه نقش عملیاتی دیگر فرصتی نیست، حاضر باشید ، همگی آماده شدیم بعد از توجیه کردن نقش گفت : اگر به سر جاده فاو – بصره رسیدیم مأموریتمان تمام است .

 آمدیم و بعد از آن روزی که درآخرین لحظه یکی از برادران ضمن خواندن پیام برادر محسن رضایی که گفته بود: ای جوانان عزیز این بار تمام امت ما منتظر شماست با قلبی آکنده از دعا حرکت کنید تا به حرم حسین (ع) برسیم و همه بچه ها با گریه های بلند که این گریه های حاکی از جواب بود میگریستند هنوز به یاد دارم که همه با حالتی اشکبار و حالتی پر از عشق می گریستند بعد از پیام برادر محسن رضایی حاج آقا گفت: برادران گردان (ع) ، گروهان ابوالفضل همانند ابوالفضل که در صحرای کربلا با غیرت و مردانگی به سپاه کفر حمله کرد و نترسید شما هم با غیرت ابوالفضل بجنگید و از صدای توپ و صدای ناچیز دیگر وسایل بر خود واهمه راه ندهید بعد از این حرف هم با گریه های بلند جوابگو و نشانگر صدق این مسئله شدند و همگی در زیر چتر لوای اسلام قسم یاد کردند که باید جوابگوی خون طفلان به خون نشسته اباعبدالله و تا انتقام آنان را نگیریم از جبهه و جنگ دست بر نمی داریم.

آری آنان و یادشان به خیر ، گریه هایشان انسان را شرمنده می کرد ، گریه هایشان به انسان توهین می کرد و من در همان حال به سرم می زدم که چه شد که تو گریه نمی کنی اما مگر شیطان در این بندگان گناهکار فرصتی می دهد ، آری تمام وجودم و وجودمان آکنده از شیطان، خدایا از تو می خواهم که شیطان را یار ما قرار مده .

آری بعد از این صدا،‍ صدایی دیگر از فرمانده دسته ۱ به گوش رسید ، که می گفت: من به عنوان فرمانده دسته ۱ به تمام گروهان قول می دهم که شجاعانه به قلب کافران شب بتازیم بعد از آن صدای بعدی فرمانده دسته۲ و ضمن پاسخگویی به جواب و ادامه راه شهیدان بچه ها همه تکبیر فرستادند و بعد از آن فرمانده دسته ۳ رضا من هم به پیروی از ایشان می گویم که دسته ۳ هیچ سستی نمی کنیم و برای امام حسین(ع) جانمان را می دهیم و به یاد صحرای کربلا که طفلان ابا عبدالله بی آب بودند و جان عزیزشان را دادند تا اسلام و ایمان از بین نرود ، همه می جنگیم و مردانه در مقابل کفر ایستادگی می کنیم بچه ها با صدای تکبیر گفتند .

 بعد از آن روحانی گفت حال که چندی دیگر عملیات است، همه ما آماده می شویم و همدیگر را برای بخشش به هم می خوانیم یادش به خیر خود روحانی به سوی الله رفت، همه در حالی که گریه می کردند و از فرط گریه هم می گریستند و همدیگر را در آغوش می گرفتند . هنوز یادم نمی رود مشتاق با حالت گریه همدیگر را در آغوش کشیده و گریه و طلب عفو می کرد، بعد از آن همگی التماس دعا و طلب عفو و بعد از آن همگی طلب بخشش از خدای می کردیم و شب به سوی عملیات عاشقانه حرکت می کردند.

 

والسلام

 

 

همچنین ببینید

دست نوشته شهید پلنگچی-شماره ۲۶

دست نوشته شماره ۳۸ بسمه تعالی سلام علیکم و قلبی لدیکم؛ سلام علیکم و رحمه …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *