دو رکعت عشق

 

  اطلاعات شنبه ۷/۱۱/۱۳۷۴

 

آرام آرام به لحظات شروع عملیات، نزدیک می شدیم و بچه ها بی تاب تر از همیشه در انتظار وصل، لحظه شماری می کردند. شبی که فرمان ترک اردوگاه (که در پشت پادگان کرخه بود) صادر شد تا به طرف منطقه عملیاتی حرکت کنیم، شور و التهاب در سیمای جذاب (شهید امیر پلنگچی) موج می زد.

آنشب با عده ای از بچه های مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شهر دزفول که جمعی گردان عمار از لشکر ۷ ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند در مرکز تبلیغات گردان جمع بودیم . شهید امیر پلنگچی سخت در خود فرو رفته بود ، و لحظاتی بعد با صدایی بغض آلود گفت:

بچه ها ! وقت ملاقات با شهدا فرا رسیده است . حالا که شهدا به ما سری نمی زنند، بیایید ما به آنها سری بزنیم و برای همیشه در مهمانی و بزم باصفایشان شرکت کنیم .

او در عملیات فکه در سال ۶۵ دست در دست برادر شهیدش حمید گذاشت و کربلایی شد.

 

خاطره از حسن مشیری – دزفول

همچنین ببینید

دست نوشته شهید پلنگچی-شماره ۲۶

دست نوشته شماره ۳۸ بسمه تعالی سلام علیکم و قلبی لدیکم؛ سلام علیکم و رحمه …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *