خانه / نشریه / معارف اسلامی / سوالاتی درباره ی حضرت زینب و حضور زنان در کربلا

سوالاتی درباره ی حضرت زینب و حضور زنان در کربلا

 

سؤال ۱: آیا کاروان اسیران پس از روز اربعین دوباره به شام برگشت که حضرت زینب در آن‌جا به خاک سپرده شده است؟ (دکتر سنگری)
پاسخ: سؤال خیلی خوب است. قافله اسراء بعد از چهل روز به کربلا برگشت. البته بعضی‌ها اعتقاد دارند که سال بعد بوده یعنی یک سال و چهل روز، اما من چنین اعتقادی ندارم، زیرا براساس مطالعات تاریخی به این نتیجه رسیدم که همان سال اول بوده -کسانی هم که علاقه داشته باشند این بحث را بدانند کتاب چهل روز عاشقانه را بخوانند. چهل روز عاشقانه را مطلق برای اربعین نوشته‌ام. آن‌جا این بحث هم مطرح شده- اما حضرت زینب چگونه به شام برمی‌گردد؟ اختلاف نظر در باب مزار حضرت زینب زیاد است بعضی‌ها معتقدند در مدینه بوده و در مدینه از دنیا رفته و قبر حضرت زینب کنار مزار امام مجتبی(ع) است، یک قول دیگر هم وجود دارد که مزار حضرت زینب در مصر است و بسیاری از علماء، پیش از آن‌هایی که اعتقاد دارند در شام است معتقدند که در مصر است. خیلی بحث‌ها در این زمینه هست.
به این علت حضرت زینب را به مصر تبعید کردند که یک سال بعد از کربلا به یزید اطلاع دادند که زینب در مدینه بماند اوضاع این‌جا به هم خواهد ریخت؛ چون تبلیغ می‌کرد، سخنرانی می‌کرد، مردم را اطراف بقیع جمع و برای ایشان سخنرانی می‌کرد؛ و حوادث کربلا را بازمی‌گفت، اوضاع به هم می‌ریخت؛ یزید فرمان داد: او را تبعید کنید و تبعید شد به مصر. حالا نحوه‌ی تبعید را کاری نداریم. 
قولی دیگر این است که حضرت زینب برای دیدن بخشی از خویشاوندانش که در شام و دمشق بودند، آمد به شام و در آن‌جا درگذشت و همان‌جا دفنش کردند. بعضی از علماء هم بر این قول هستند. بنابراین آمدن زینب ربطی به مسئله اربعین ندارد، اربعین که اتفاق افتاده قافله برگشته به کربلا بعد از آن‌جا به مدینه رفت. یک سال بعد حضرت زینب تبعید شده به مصر و در مصر مانده است. گویا بازگشت یا سفر حضرت زینب به شام برای دیدار خویشاوندان به ویژه همسرش بوده است و با آمدن به شام در همان‌جا درگذشته است.
سؤال ۲: در سوار شدن حضرت زینب بر محمل چه کسانی ایشان را یاری نمودند؟ (دکتر سنگری
)
پاسخ: در حقیقت این چیزهایی که می‌گویند بیشتر برای روضه‌خوانی است. البته درست است ولی حضرت زینب خودش بر محمل سوار می‌شد و این را خوب بلد بود. زن‌های آن زمان همه این کار را بلد بودند و می‌دانستند بر اسب یا شتر سوار شوند. حالا گاهی اوقات هم به ایشان کمک می‌کردند. اما این درست است که در روز عاشورا کسی نبوده که او را کمک کند حتی او مجبور شد خودش به امام سجاد(ع) کمک کند تا سوار شود و بعد این جور که گفته شده خودش در زیر ضربات تازیانه بر شتر سوار شد که آن شتر لنگ بوده است. در مقاتل نوشته شده است هنگام حرکت کاروان از مدینه به مکه حضرت عباس و قاسم در سوار شدن حضرت زینب او را کمک کردند.
سؤال۳: آیا قضیه سر بر محمل کوبیدن حضرت زینب _سلام الله علیها_ با صبر ایشان و «ما رأیت الاّ جمیلا» سازگاری دارد؟ (دکتر سنگری)
پاسخ: واقعیت این است که این مسأله در تاریخ‌ها و مقاتل نزدیک به روزگار ما مطرح شده است. در مقاتل گذشته چنین چیزی یافت نمی‌شود. بنابراین من این قضیه را چندان مستند نمی‌دانم. مقام و منزلت حضرت زینب(س) بسیار فراتر از این است. امام نیز به ایشان فرموده بود که: «این چنین نکنید، صورت خود را خراش ندهید، گریبان چاک نکنید.» البته زینب(س) سوگواری کرد، فریاد کشید، اشک ریخت و در موقعیت خاصی گریبان نیز چاک کرد. که این در موقعیت های ویژه و خاص بوده است. مانند شام، که از عنصر گریه برای عواطف استفاده می‌کرد و جان‌مایه‌ی گریه‌هایش سخنان روشنگری بود که امیدهای عبیدالله بن زیاد را در کوفه، و یزید را در شام فروشکست و جشن یزید را تبدیل به عزا کرد. یزید مقتدری که همه را از گوشه و کنار در مجلس خود جمع کرده بود، چنان رسوا و شکسته شد که می‌گویند زنش با سر برهنه خود را در وسط مجلس انداخت و بر سر یزید فریاد کشید که: «تو داری چنین می‌کنی؟» و مجلس را به‌هم ریخت.
سؤال ۴:آیا درست است حضرت زینب در روز اربعین به امام حسین عرض کرد اگر نامحرمان این‌جا نبودند لباس‌هایم را بالا می‌زدم و جسم زخمی‌ام را به شما نشان می‌دادم؟ (دکتر سنگری)
پاسخ: این مسائل به هیچ وجه سندیت تاریخی ندارند و شأن حضرت زینب(س) بسیار بالاتر از این‌ها است. به طور کلی در این مورد یک نکته حائز اهمیت است و آن این‌که گاه زبان حال به عنوان زبان قال مطرح می‌شود. کسانی که بیش از همه باید مراقب این مسأله باشند مداحان و ذاکران اباعبدالله الحسین(ع) می‌باشند. آن‌ها در هنگام استفاده از زبان حال باید عنوان کنند که این زبان حال است تا تصور اشتباهی در مورد آن صورت نپذیرد.
سؤال ۵: آیا براستی حضرت زینب(س) (اسوه‌ی صبر) در کوفه سر خود را به چوبه‌ی محمل کوبید؟
پاسخ: خبری از شخصی به نام «مسلم جصّاص» (گچ‌کار) نقل می‌کنند که خلاصه‌ی آن این‌چنین است: «من از طرف ابن زیاد اجیر شده بودم که دارالاماره‌ی کوفه [و یا به قولی دروازه‌ی شهر] را تعمیر و گچ‌کاری کنم. مشغول کار بودم که هیاهویی در شهر بلند شد. دست از کار شستم و به سوی هیاهو و ازدحام مردم رفتم. دیدم سرها را بر سر نیزه‌ها کرده‌اند و همراه با اسرا که در چهل کجاوه بودند، وارد شهر می‌کنند. زینب دختر علی(ع) خطبه می‌خواند و مردم کوفه را به باد ملامت گرفته بود که ناگهان سر حسین(ع) را بالای نیزه کرده، جلوی کجاوه‌ی زینب آوردند. زینب چون چشمش به سر بریده‌ی برادر افتاد و دید که باد موی محاسن برادرش را گاه به سمت راست و گاه به سمت چپ می‌برد، از شدّت تأثّر و ناراحتی سرش را به چوب محمل کوبید؛ چنان‌که خون از زیر مقنعه‌اش جاری شد و با چشمان گریان رو به سر برادرش کرد و این شعرها را خواند:
یا هلالاً! لما استتمّ کمالا 
غاله خسفه فأبدا غروبا
ما توهّمت یا شقیق فؤادی
کان هذا مقدّراً مکتوباً
با اخی فاطم الصغیره کلّم
ها فقد کاد قبلها ان یذوبا
یا اخی قلبک الشقیق علینا
ما له قد قسی و صار صلیبا …۱»
محدّث متّقی، صاحب مفاتیح‌الجنان، مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی(ره) در مورد این خبر می‌نویسد: 
«مؤلّف می‌گوید: که ذکر محامل و هودج در غیر خبر «مسلم جصّاص» نیست و این خبر را گرچه علّامه‌ مجلسی نقل فرموده، لکن مأخذ نقل آن منتخب طریحی و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب برای اهل فنّ حدیث، مخفی نیست، و نسبت شکستن سر به جناب زینب(س)،‌ و اشعار معروفه نیز بعید است و از آن مخدّره که عقیله‌ی هاشمیین و عالمه‌ی غیر معلّمه و رضیعه‌ی ثدی نبوّت و صاحب مقام رضا و تسلیم است.۲» محدّث قمی(ره) سپس با استناد به کتاب‌های معتبر می‌نویسد که اصلاً محامل یا هودجی در کار نبود تا حضرت زینب(ع) سرش را به آن بکوبد۳٫
به دلایلی که گفته می‌شود این خبر ساختگی می‌نماید: 
۱- سند ندارد و به عبارت دیگر سلسله‌ی راویان آن در جایی ذکر نشده است.
۲- منابع اولیّه و کتاب‌های معتبر هیچ‌گاه آن را گزارش نکرده‌اند. 
۳- تنها در کتاب نورالعین، نوشته شده و نویسنده و یا به عبارت صحیح‌تر جاعل آن کتاب، تا به حال معلوم نشده است؛ تنها به ابراهیم‌بن محمّد نیشابوری اسفراینی نسبت داده می‌شود که شخصی اشعری مذهب و شافعی مسلک بود و حتّی این انتساب هم مورد قبول کتاب‌شناسان نیست و شیخ طریحی صاحب منتخب نیز از نورالعین گرفته است.
۴- شعر معروفی که در متن این گزارش آمده است، حاوی مصرعی است که می‌گوید: «یا اخی فاطمه الصغیره کلّمها» (ای برادر با من حرف می‌زنی، نزن. لاأقل با دختر صغیره‌ی خود فاطمه سخن بگو!) چگونه این سخن می‌تواند صحیح باشد، در حالی که بنا به تصریح همه‌ی تاریخ‌نویسان و پژوهشگران اسلامی، فاطمه‌بنت‌الحسین(ع)‌، که فاطمه‌ی کبری هم خوانده می‌شود، آن روز، زن بزرگ و شوهرداری بود که با شوهرش حسن مثنّی در روز عاشورا پس از آن‌که زخم‌های فراوان برداشته بود، از مرگ نجات یافت.۴ و دختر دیگری برای امام حسین(ع) که فاطمه نام داشته باشد و در کاروان اسرای کربلا باشد، نام برده نشده است و آن‌که در میان روضه‌خوانان به نام فاطمه‌ی صغری معروف است، به قول خود روضه‌خوانان به علّت بیماری در مدینه مانده بود و در حماسه‌ی عاشورا شرکت نداشت. بانوی بزرگوار دیگری که فاطمه نام داشت، فاطمه‌بنت امام حسن(ع) بود که همسر امام سجّاد(ع) و مادر امام باقر(ع) است و همراه شوهر و فرزندش، امام محمّدباقر(ع)، در حماسه‌ی عاشورا حضور داشت۵؛ امّا پر واضح است که صفت «صغیره» که در متن خبر جصّاص و در ضمن شعر منسوب به زینب(ع) آمده است، هرگز در حقّ وی صدق نمی‌کند. به نظر رسید که احتمال دارد برای فرار از این اشکال بعضی در متن شعر دست ببرند و به جای کلمه‌ی «فاطمه الصغیره»، «هذه الصغیره» بگذارند و شعر را به صورت «یا اخی هذه الصغیره کلمها» بخوانند، یا بنویسند؛ امّا با مراجعه به بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۵ و ناسخ‌التّواریخ جلد ویژه‌ی امام حسین(ع)، ص۵۵ و کتاب‌های دیگری که این خبر ساختگی را آورده‌اند، معلوم شد که در هیچ‌یک، این کلمه عوض نشده است؛ هرچند گمان نمی‌رود که قواعد ادبیات عرب یا وزن شعر این اجازه را بدهد.
۵- در بیت بعدی نیز، جعل‌کننده‌ی خبر، امام حسین(ع) را به سنگ‌دلی و قساوت قلب متّهم کرده است که با تمسّک به صنایع ادبی، مانند تجاهل عارف، هم نمی‌شود درستش کرد!
۶- با توجّه به شأن و شخصیّت عقیله‌ی بنی‌هاشم که در رضا و تسلیم به خداوند متعال و در صبر و بردباری و خویشتن‌داری بی‌نظیر است،با قاطعیّت و بدون اندک تردیدی باید گفت: آن زینب کبرایی که متون معتبر اسلامی او را توصیف و تکریم می‌کنند، از زمین تا آسمان با این زینب که این خبر ساختگی می‌گوید، فاصله دارد.
این خبر بی‌مدرک و بی‌سند می‌گوید: زینب از شدّت تأثّر در میان مردم و دشمنان از خود بی‌خود شد و چنان سر بر چوب کجاوه کوبید که خون سرش در برابر چشم دشمنان و نا‌محرمان جاری شد! اما تاریخ می‌گوید: اما حسین(ع) در واپسین وداعی که با اهل‌بیت داشت،به خواهرش فرمود:یا اختاه لا تنسینی فی نافله اللیل.۶ ای خواهرم، مرا در نماز شب فراموش نکن. و زینب کبری آنگاه که پیکر پاره‌پاره‌ی برادرش را در گودال قتلگاه دید، دستانش را بسوی آسمان گرفت و گفت: الهی تقبّل منّا هذا القربان؛ خدایا این قربانی را از ما بپذیر! 
مسلم جصّاص، مزدور ابن‌زیاد، می‌گوید: زینب سرش را با چوب محمل شکافت و خون سرش را جاری ساخت تا شماتت دشمنان را باعث شود! امّا پیام‌آور معصوم عاشورا حضرت زین‌العابدین(ع) می‌فرماید: ما رأیت عمّتی تصلّی اللّیل عن جلوس الّا لیله الحادی عشر.۸ هرگز عمّه‌ام را ندیدم که نماز شب را نشسته بخواند، مگر در شب یازدهم. تنها شب یازدهم محرم و شام غریبان عاشورای بزرگ بود که شیرزن کربلا از شدّت درد و مصیبت ناچار شد نماز شب را نشسته بخواند.۹ 
مزدور ابن‌زیاد، مسلم جصّاص بنا به این خبر جعلی می‌گوید: «زینب از شدّت ناراحتی نتوانست خویشتن‌داری کند تا سرش را شکافت.» امّا امام زین‌العابدین(ع)‌ می‌فرماید: 
انت بحمدالله عالمه غیر معلّمه و فهیمه غیر مفهّمه.۱۰
عمه جان، شکر و سپاس خاص خداست که تو آبشار الهام و مشرق اشراقی؛ تو بزرگ‌تر از آنی که نیاز به معلّم یا مربّی داشته باشی.
و ابن‌عبّاس، شاگرد ممتاز علی(ع) و مفسّر بزرگ قرآن، معروف به «حبرالامّه» (دانشمند امّت) هرگاه که می‌خواست حدیثی را از زینب کبری روایت کند، می‌گفت: «حدّثتنی عقیلتنا زینب‌بنت علی(ع)»11 (فرزانه‌ی ما، زینب دختر علی(ع) برای ما چنین روایت کرد.) و دانشمندان بزرگ شیعه مثل محمدتقی برغانی معروف به شهید ثالث در حق زینب(ع) می‌گویند: «حالات و مقامات ویژه‌ای که زینب در عالم عرفان داشت، نزدیک به مقامات امامت بود.»12
و تاریخ می‌گوید: عقیله‌ی عاشورا چنان در کوفه و شام، رسا و باصلابت سخن گفت که یزید و یزیدیان را رسوای تاریخ ساخت و چنان با تیغ کلام و سنان سخن به مردان بی‌وفا و عهدشکن کوفه و عراق تاخت که آنان را وادار به گریه ساخت. 
کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد
دل افسردگان را گرم می‌کرد
زنی در پیش مردم خطبه می‌خواند
که مرد از مردی خود شرم می‌کرد
محدّث قمی می‌نویسد: حضرت زینب(س) آن‌چنان یزید و ابن‌زیاد به باد توبیخ و ملامت گرفت که بدون واهمه و ترس ابن‌زیاد را با نام مادر بدکاره‌اش (یابن مرجانه) و یزید را به اسم مادر خونخوار و معروفه‌اش (یابن‌آکله‌الاکباد) خواند؛۱۳ و هر دو را که در اوج قدرت و غرور به تخت تکبّر و استکبار تکیه زده بودند و بر قدرت پوشالی خود می‌بالیدند، خوار و ذلیل ساخت.
زن مگو، مردآفرین روزگار 
زن مگو بنت‌الجلال، اخت‌الوقار
زن مگو، خاکِ دَرَش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
سؤال ۶: آیا امام حسین دختری به نام رقیه داشته است؟ (دکتر سنگری)
پاسخ: در باب اینکه امام حسین(ع) چند فرزند داشته است سه قول وجود دارد: یک قول، ۶ فرزند است. قول دوم، ۹ فرزند و قول سوم، ۱۰ فرزند. یک قول هم من دارم که ۱۱ فرزند است. آن‌هایی که معتقد به ۱۰ فرزند هستند، حضرت رقیه را نیز گفته‌اند. اقوال بسیار محکم و مطالعه شده‌ای وجود دارد که به دختر کوچکی اشاره کرده‌اند اما نامش را نگفته‌اند. اولین کسی که نام حضرت رقیه را مطرح کرده، عمادالدین طبری در کتاب کامل بهایی است که‌ این کتاب در سال ۶۷۵ نوشته شده است. (از پژوهشگران این حوزه تقاضا می‌شود به این بخش خوب توجه کنند.) البته بسیاری از بزرگان از جمله استاد شهید مطهری وجود این دختر را رد کرده‌اند؛ اما باب پژوهش همیشه باز است همه می‌توانند مطالعه و جستجو کنند؛
بنده در مطالعات چندین ساله به این نتیجه رسیده‌ام که این دختر در کربلا حضور دارد. عمادالدین طبری در کتاب کامل بهایی خود که تألیف آن در سال ۶۷۵ تمام شده است و احتمالاً بیش از ۲۰ سال روی آن کار کرده تا این کتاب را نوشته است؛ یعنی قرن هفتم، به موضوع حضرت رقیه پرداخته و به نحوه‌ی شهادت این دختر اشاره کرده است. او می‌نویسد که در خرابه‌ی شام بودند این دختر گریه می‌کرد. از خواب بلند شد. گفت: پدرم را در خواب دیدم. پدرم کجاست؟ در این موقعیت خبر به یزید رسید یا صدا به یزید رسید. می‌گویند یزید گفت: بچه است نمی‌فهمد، سر را برایش ببرید. سر را آوردند که داخل پارچه‌ای از جنس زیبق بود به شکل طبق مانند؛ دختر وقتی پرده را برداشت و پارچه را کنار زد، سر را دید، آن را در آغوش گرفت و با او گفت‌وگو کرد و…(فعلاً قصد پرداختن به این ماجرا نیست) عماد الدین طبری در کامل بهایی از کتاب حاویه که متأسفانه امروز در دست نیست به طرح این مسئله می‌پردازد. این که دیگر برخاسته‌ی ذهن و تخیل نیست. کتاب عماد الدین طبری داستان نیست که بگوییم داستان درست کرده بلکه کتاب تاریخی است. اسنادش را هم نقل می‌کند؛ هم اسناد دیگرش را هم اسناد همین مسأله را و از این گذشته حدود صد سال پیش قبر این طفل را پیدا می‌کنند، وقتی قبر را می‌شکافند می‌بینند که لباس اسارت بر تن دارد. (این که چگونه آن را پیداکردند و چگونه نگهداری و دفن کردند داستانی مفصل دارد. دریافت‌ها و کراماتی که اتفاق می‌افتد تأیید کننده‌ی این مسأله است).
سؤال ۷: درباره‌ی حضرت شهربانو، همسر امام حسین و مادر امام سجاد توضیح دهید؟ (نرم‌افزار عطش)
پاسخ: در بعضى از نوشته‏هاى متأخّر که به خیال خود از تاریخ‏هاى معتبر نقل قول کرده‌اند چنین آمده است: «در برخى از کتب معتبر تاریخى چنین آمده: شهربانویه در کربلا حضور داشت و مادر فاطمه همسر قاسم بود به سفارش امام حسین(ع) سوار بر اسب امام(ع) شده تا او را به سرزمین سرنوشت برساند و او به اذن خدا در ساعتى به رى رسید و در کوهى از آن سامان و در نزدیکى مقبره سیدعبدالعظیم حسنى مدفون شد ،… در میان مردم چنین شهرت دارد که در قله کوه چیزى شبیه تکّه‏اى از روپوش زن دیده مى‏شود که هیچ مردى نمى‏تواند به آن نزدیک شود. زن آبستنى که در شکم فرزند پسرى داشته باشد، نیز توان نزدیک شدن به آن را ندارد۱۴». نیز چنین شایع شده است: «او هنگامى که به رى رسید، خواست از «هو» (خداوند) یارى بخواهد، اما اشتباهاً به جاى «هو» لفظ «کوه» را به زبان آورد و همان‏جا کوه او را دریافت و در شکم خود پنهان کرد۱۵». شاید در نظر برخى ساختگى بودن این افسانه‏ها و نیز عدم حضور مادر امام سجاد(ع) در کربلا، امرى واضح بوده و نیاز به بحث و تحقیق ندارد؛ اما از آنجا که درباره او مطالب فراوانى در میان مردم و حتى در میان قشر فرهیخته شایع است، به بحث درباره او مى‏پردازیم. براى روشن‏تر شدن بحث توجه شما را به مطالب زیر جلب مى‏کنیم.
ـ مادر امام سجاد(ع). با رجوع به منابع مختلف شیعه و سنى درمى‏یابیم که از میان ائمه شیعى بیشترین اختلاف درباره نام مادر امام سجاد(ع) وجود دارد تا جایى‏که برخى از محققان با استفاده از منابع مختلف چهارده نام۱۶ ‏و برخى دیگر تا شانزده۱۷‏ نام براى مادر آن حضرت(ع) ذکر کرده‏اند۱۸٫ مجموع این نام‏ها چنین است:۱٫ شهربانو،۲٫ شهربانویه، ۳٫ شاه‌زنان، ۴٫ جهان‌شاه، شه‌زنان، ۶٫ شهرناز، ۷٫ جهان بانویه، ۸٫ خوله، ۹٫ برّه، ۱۰٫ سلافه، ۱۱٫ غزاله، ۱۲٫ سلامه، ۱۳٫ حرار، ۱۴٫ مریم، ۱۵٫ فاطمه، ۱۶٫ شهربان. با آن‌که در منابع تاریخى اهل سنّت بر روى نام‏هایى چون سلافه، سلامه، غزاله بیشتر مانور داده شده است۱۹٫ اما در منابع شیعى و به خصوص منابع روایى آن‌ها، نام شهربانو بیشتر مشهور شده است. بنا به نوشته برخى از محققان۲۰، اولین بار این نام در کتاب «هبائر الدرجات» محمد بن حسن صفار قمى (متوفى ۲۹۰ هـ.ق) دیده شده است۲۱٫ بعدها محدّث معروف شیعى یعنى کلینى (متوفی ۳۲۹ هـ.ق) روایت همین کتاب را در کتاب کافى آورد۲۲٫ بقیه منابع یا از این دو منبع بهره گرفته و یا آن‌که روایاتى ضعیف و بدون سند معتبر را در نوشته‏هاى خود آورده‏اند. براى آگاهى از سیر تاریخى شهربانو در منابع می‌توانید از کتاب شعوبیه ناسیونالیسم ایرانى، استفاده کنید۲۳٫
در این روایت چنین آمده است: «چون دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشیزگان مدینه براى تماشاى او سر مى‏کشیدند و چون وارد مسجد شد، مسجد از پرتوش درخشان گشت. عمر به او نگریست، دختر رخسار خود را پوشید و گفت: اف بیروج بادا هرمز (واى، روزگار هرمز سیاه شد!) عمر گفت: این دختر مرا ناسزا مى‏گوید و بدو متوجه شد! امیرالمؤمنین(ع) به عمر فرمود: تو این حق را ندارى، به او اختیار ده که خودش مردى از مسلمانان را انتخاب کند و در سهم غنیمتش حساب کن. عمر به او اختیار داد. دختر بیامد و دست خود را روى سر حسین(ع) گذاشت. امیرالمؤمنین على(ع) به او فرمود: نام تو چیست؟ گفت: جهان‌شاه. حضرت فرمود: بلکه شهربانویه باشد. سپس به حسین(ع) فرمود: اى اباعبدالله! از این دختر بهترین شخص روى زمین براى تو متولد مى‏شود و على بن الحسین(ع) از او متولد گشت. آن حضرت را ابن الخیرتین (پسر دو برگزیده) مى‏گفتند؛ زیرا برگزیده خدا از عرب «هاشم» و از عجم «فارسى» بود۲۴٫ این روایت از دو جهت سند و متن، محل بحث واقع شده است. از جهت سند در آن افرادى مانند ابراهیم بن اسحاق احمر و عمرو بن شمر وجود دارند که متهم به غلو شده و از سوى رجالیون شیعه مورد تأیید واقع نشده‏اند۲۵٫ اما از جهت متن اشکالات زیر بیان شده است:
۱٫ اسارت دخترى از یزدگرد، به شدّت محل تردید است.
۲٫ اسارت چنین دخترى در زمان عمر و به ازدواج امام حسین(ع) درآمدن در این زمان نیز غیرقابل قبول است.
۳٫ در هیچ‏یک از منابع معتبر شیعى به جز این روایت، لقبى با عنوان «ابن الخیرتین» براى امام سجاد(ع) نقل نشده است. آیا در این‌جا نمى‏توان نوعى ایرانى‏گرى افراطى را دید که به خیال خود به جهت پیوند خوردن نسل ساسانیان با نسل پیامبر(ص) در امام سجاد(ع)، خواسته‏اند آن حضرت(ع) را به عنوان «خیر اهل الارض» معرفى کنند؟
این‏گونه نقدها بر گزارش‏هاى حاوى نام شهربانو باعث مى‏شود تا این گزارش‏ها را از ساحت ائمه(ع) به دور و آن را ساخته دست حدیث‏پردازان بدانیم و نام شهربانو را براى مادر آن حضرت(ع) نفى کنیم. درباره نَسَب مادر امام سجاد(ع) نیز منابع متقدم تاریخى و روایى دچار اختلاف گشته‏اند. برخى۲۶ او را دختر یزدگرد دانسته‏اند، هر چند در نام او اتفاق نظر ندارند. این نَسَب تقریباً در میان منابع متأخر به عنوان یک شهرت فراگیر جاى خود را باز کرده است؛ به گونه‏اى که میدان اظهار وجود براى دیدگاه‏هاى مخالف نگذاشته است۲۷٫ در مقابل این قول، برخى از منابع متقدم و متأخر دیدگاه‏هاى دیگرى مانند سیستانى بودن، سِندى بودن، کابلى بودن او را متذکر شده و بسیارى از منابع بدون ذکر محل اسارت او، تنها با عنوان «امّ ولد» (کنیز صاحب فرزند) از او یاد کرده‏اند۲۸٫ برخى نام‏هاى بزرگان ایرانى همچون سبحان، سنجان، نوشجان و شیرویه را به عنوان پدر او ذکر کرده‏اند۲۹٫ براى نقد و بررسى این نَسَب نمى‏توانیم به بحث‏هاى سندى این گزارش‏ها تکیه کنیم؛ زیرا هیچ‏یک از اقوال داراى سند مستحکمى نیست. علاوه برآنکه بیشتر کتاب‏هاى تاریخى همانند تاریخ یعقوبى، مطالب خود را بدون ذکر اسناد نقل مى‏کنند. بنابراین باید فقط از راه محتوا به بررسى آن‌ها پرداخت که در این راستا اشکالات زیر خود را نشان مى‏دهد:
۱٫ مهم‏ترین اشکال اختلاف این گزارش‏ها در ذکر نام او است که منابع مختلف پیش گفته اسامى گوناگونى همانند حرار، شهربانو، سلاخه، غزاله براى او نقل کرده‏اند. و این نشان مى‏دهد که این مطالب، سازندگان مختلف با انگیزه‏هاى یکسانى داشته است که همان تعصب ایرانى‏گرى و ارتباط دادن میان ایرانیان و امامان(ع) از راه نَسَب بوده است تا به خیال خود فره ایزدى و تخمه شاهى را از ساسانیان به امامان شیعه منتقل سازند.
۲٫ اختلاف این گزارش‏ها در زمان اسارت او نیز یکى دیگر از اشکالات است که برخى آن را در زمان عمر، برخى دیگر در زمان عثمان و برخى مانند شیخ مفید آن را در زمان خلافت حضرت على(ع) دانسته‏اند۳۰٫
۳٫ اصولاً کتبى مانند تاریخ طبرى و الکامل ابن اثیر که به صورت سال‏شمار جنگ‏هاى مسلمانان با ایرانیان را تعقیب کرده و مسیر فرار یزدگرد را به شهرهاى مختلف ایران نشان داده‏اند، در هیچ موردى به ذکر اسارت فرزندان او نمى‏پردازند؛ با آن‌که این مسأله، بسیار مهم‏تر از حوادث جزئى است که به آن‌ها اشاره شده است. این نکته جعلى بودن گزارش اسارت دختران یزدگرد را تقویت مى‏کند.
۴٫ برخى از نویسندگان متقدم همانند مسعودى، هنگام ذکر فرزندان یزدگرد سوم، دخترانى با نام‏هاى ادرک، شاهین و مردآوند براى او ذکر مى‏کنند که اولاً با هیچ‏یک از نام‏هایى که براى مادر امام سجاد(ع) گفته شده، هماهنگى ندارد و ثانیاً خبرى از اسارت آن‌ها در تمام نوشته‏هاى خود به میان نمى‏آورد۳۱٫
۵٫ از مهم‏ترین اسناد تاریخى که مى‏توان درباره مادر امام سجاد(ع) به آن استناد کرد، نامه‏هاى منصور به محمد بن عبدالله معروف به «نفس زکیه» است که رهبرى مخالفان علوى و طالبى (اولاد ابوطالب) را در مدینه برعهده داشت و همیشه میان او و منصور نزاع و درگیرى بود. در یکى از این نامه‏ها که منصور قصد ردّ ادعاهاى محمد مبنى بر افتخاریه نَسَب خود را داده چنین مى‏نگارد: «ما وُلِدَ فیکم بعد وفاه رسول الله(ص) افضل من على بن الحسین و هو لِاُم ولد۳۲». یعنى، بعد از رحلت پیامبر خدا(ص)در میان شما شخصیتى برتر از على بن حسین (امام سجاد(ع)) ظهور نکرده، در حالى‏که او فرزند ام ولد (کنیز داراى فرزند) بود. جالب آن است که هیچ اعتراضى -نه از سوى محمد و نه از سوى دیگران- به این فقره شنیده نمى‏شود که على بن حسین(ع) فرزند کنیز نبود؛ بلکه فرزند شاهزاده‏اى ایرانى بود! در حالى‏که اگر این داستان واقعیت داشت، حتماً محمد بن عبدالله براى پاسخ دادن، به آن استناد مى‏کرد. مجموعه این قرینه‏ها ما را به این نتیجه مى‏رساند که دست جعل در ساختن مادرى ایرانى با این اوصاف براى امام سجاد(ع) دخالت داشته و عمداً دیدگاه‏هاى دیگر درباره مادر آن حضرت(ع) –به ویژه دیدگاه‏هایى که او را از کنیزکان بلاد دیگر همانند سند مى‏داند- نادیده گرفته است. در حالى‏که تا قبل از اواخر قرن سوم بیشتر ناقلان، او را از کنیزان سِند یا کابل مى‏دانستند۳۳٫ 
عدم حضور مادر امام سجاد(ع) در کربلا: در این باره باید بگوییم که تقریباً تمام منابع متقدم شیعى -که به زندگانى مادر امام سجاد(ع) پس از اسارت پرداخته‏اند- چنین نگاشته‏اند: او در هنگام تولد امام(ع) در همان حالت نفاس از دنیا رفت۳۴٫ و نیز چنین گفته‏اند: یکى از کنیزان حضرت على(ع) به عنوان دایه او به بزرگ کردن او پرداخت و مردم خیال مى‏کردند که او مادر امام(ع) است و بعد از آن‌که آن حضرت او را شوهر داد، فهمیدند که او دایه امام(ع) بود، نه مادر او۳۵٫ بنابراین، قطعاً از دیدگاه منابع معتبر، حضور مادر امام(ع) در کربلا منتفى است؛ حال با هر نام و نسبى که مى‏خواهد باشد. مرقد بى‏بى شهربانو از مطالب قبل و اثبات عدم حیات مادر امام(ع) بعد از تولد امام(ع) خود به خود این موضوع روشن مى‏شود. همچنین از سوى محققان معاصر با دلایل قطعى ثابت شده است که بقعه بى‏بى شهربانو -که در کوهستان شرق رى معروف به کوه بى‏بى شهربانو پدیدار است- هیچ ربطى با مادر امام(ع) ندارد و بنایى است که در قرون بعدى ساخته شده است. چنان‏که تاریخ ساخت صندوق منبت کارى آن سال ۸۸۸ ق را نشان مى‏دهد و درب منبت کارى آن کار عهد صفوى است و الحاقاتى از هنر دوره قاجاریه دارد۳۶٫ عدم ذکر چنین بقعه‏اى در آثار شیخ صدوق -که خود سالیان دراز در رى مى‏زیسته و به آن آشنایى کامل داشته- مؤید دیگرى بر نبود این بقعه در قرن چهارم و در زمان شیخ صدوق (متوفى ۳۸۱ هـ.ق) است. دیگر نویسندگانى هم که به ذکر احوال عبدالعظیم حسنى و شخصیت‏هاى بزرگ مدفون در رى پرداخته‏اند، نامى از چنین بقعه‏اى نبرده‏اند. این احتمال وجود دارد که در قرون بعدى زنى پارسا با نام شهربانو در این مکان دفن شده و با گذشت سالیان، مردمان آن سامان او را با مادر امام سجاد(ع) -که در آن زمان مشهور به شهربانو بوده- اشتباه گرفته‏اند و یا برخى این اشتباه را در زبان مردم انداخته و با انگیزه‏هایى به تقویت آن پرداخته‏اند. براى اطلاع بیشتر از عدم امکان انتساب این بقعه به شهربانو مادر امام سجاد(ع) ر.ک: باستان (نوشته کریمیان) و دانشنامه ایران و اسلام، ذیل کلمه شهربانو.
سؤال ۸: آیا در نبرد هم زن‌ها شرکت کرده‌اند؟ اگر این چنین است چرا نامی از آن‌ها برده نشده است؟
پاسخ: این هم از کم لطفی و گاهی وقت‌ها هم باید بگویم از بی‌انصافی است که نقش زنان در کربلا مطرح نشده است. نکته‌ای هم وجود دارد، همه‌ی نام‌ها در پرتو دو نام گم شده‌اند. همه‌ی مردان نامشان در پرتو نام اباعبدالله الحسین(ع)و نام زنان در پرتو نام حضرت زینب –سلام الله علیها–. خانم‌ها کمتر در کربلا مطرح شده‌اند. اخیراً من دیدم چند کتاب درباره‌ی زنان عاشورا نوشته شده است، ولی هنوز کار تحقیقی و پژوهشی گسترده‌تر و عمیق‌تر در این زمینه لازم است. چند زن در کربلا جنگیدند. یکی از زنان که جنگید و به شهادت رسید «هانیه»، همسر «عبدالله بن عمیر کلبی» بود. این زن وارد میدان شد، کنار همسرش آمد و به شهادت رسید. او تنها زن شهید میدان است. یکی دیگر از زنانی که جنگید مادر عبدالله عمیر کلبی بود که وارد میدان شد و سر فرزند را به دست گرفت؛ نقل است که سرش را جدا کرده به سمت مادر پرتاب کردند. (جوانش حدود بیست و سه چهار ساله بوده است، موی بلندی هم داشته است.) می‌گویند مادر به موهای جوان چنگ زد و سر را به دستش گرفت. پیرزن و شکسته قامت هم بود. با سر به میدان حمله کرد و جنگید. این سر را به سپاهیان دشمن می‌زد، که حضرت اباعبدالله(ع) کسانی را به میدان فرستاد تا او را برگردانند. خانم دیگری که در کربلا جنگید و اتفاقاً او هم با سر جنگید «مادر عمرو بن جناده» است؛ اسمش بحریه بود. سر پسر یازده ساله‌اش را از تن جدا کرده برای او پرتاب کردند. (دشمن برای شکست روحیه‌ی سپاه اباعبدالله(ع) سرها را جدا می‌کرد و به طرف آن‌ها پرتاب می‌کرد.) مادر سر را برداشت و بوسید و با سر جنگید و حتی گفته‌اند یک نفر را از پا درآورد. بعد از آن سر را به کنار میدان آورد و پس از نگاهی دوباره آن را بوسید، از فرزندش تشکر کرد و سر را به سوی میدان پرتاب کرد و گفت: «ما چیزی را که در راه خدا داده‌ایم پس نمی‌گیریم.» 
خانم دیگری که احتمالاً او هم رزم مختصری در کربلا داشته است، همسر «مسلم بن عوسجه‌ی اسدی» است. چون مسلم بن عوسجه‌ی اسدی هم خودش شهید شد هم پسرش. می‌گویند این خانم به میدان رفته، نبرد کوتاهی کرده و بازگشته است.
اما به طور کلی زنان در کربلا نقش بسیار زیادی داشتند. مدیریت کربلا در این چند روز با چه کسانی بوده است؟ چه کسانی غذا درست می‌کردند؟ چه کسانی در کربلا کار می‌کردند؟ امام حسین روز پنج‌شنبه دوم محرم وارد شد و تا جمعه عاشورا آن جا بود؛ (عاشورا روز جمعه‌ای بود) یعنی، "هشت روز"، در این هشت روز تمام این مسائل را چه کسانی مدیریت می کردند؟ زنان در کربلا بودند؛ که خیلی شناخته نشدند. خانمی هست در کربلا به نام «مَلیکه» یا «مِلیکا»، (چه‌قدر خوب بود کسی در مورد این خانم مطالعه و تحقیق کند.) هم نام مادر امام زمان که او را نیز ملیکا می‌گویند. ملیکه یا ملیکا چهارده سال بیشتر نداشت که خدمت پیامبر(ص) آمد. کارش این بود که بیرون خانه‌ی پیغمبر(ص) می‌ایستاد و طریقه‌ی درست برخورد با پیامبر(ص) را به کسانی که می‌خواستند وارد خانه شوند یاد می‌داد. مثلاً کسی می‌خواست خدمت پیغمبر برسد، این خانم می‌گفت: «به چه شکلی بنشینید، چه‌طور بلند شوید، سلام کنید، حتی چگونه نگاه کنید. بیش از اندازه صحبت نکنید، وقت پیغمبر(ص) را زیاد نگیرید.» آداب برخورد با پیغمبر را یاد می‌داد. ملیکه خانم در کربلا و در مسیر، حضرت علی‌اصغر(ع) را در آغوش داشته است.
سؤال ۹: چرا امام اهل‌بیتش را همراه خود آورد؟ (واقعه‌‌ی عاشورا و پاسخ به شبهات، رضوانی )
پاسخ: به این سوال پاسخ‌های مختلفی داده شده است: ۱– امام(ع) اهل‌بیت خود را همراه برد تا پس از شهادتش پیام‌رسان مظلومیت اهل‌بیت و ظلم‌هایی که از طرف یزید و دستگاه بر آن‌ها وارد شده، باشند تا رسالت حسینی کامل شود. ۲٫ حضرت امام حسین(ع) با آوردن عیالات خود در این قافله درصدد اثبات و برملا کردن باطن یزید و جنایات او بر اسلام و پیامبر و اهل‌بیت بوده است.
۳- شاید بهترین جواب برای این سؤال این باشد که امام حسین(ع) از آن جهت که بر اهل‌بیت و عیالات و اطفال خود خوف داشت آنان را همراه خود به کربلا آورد. حضرت با خروج بر یزید اگر خود به تنهایی حرکت می‌کرد و اهل‌بیت خود را در مدینه می‌گذاشت خوف آن بود که دستگاه خلافت آنان را دستگیر کرده و زندانی نماید. حضرت، مصلحت را در آن دید که آنان را با خود همراه کند که از طرفی دیگر ادامه دهنده‌ی رسالت بیداری امت با ایراد خطبه‌ها و افشاگری‌ها و اظهار ابراز مظلومیت اهل‌بیت عصمت و طهارت باشند.
سؤال ۱۰: لطفاً کتاب مناسبی درباره‌ى زنان حاضر در صحنه‌ى کربلا معرفى کنید؟(دکتر سنگری)
پاسخ: چند تا کتاب نوشته شده اما من این‌ها را کافى نمى‌دانم. بلکه دوست دارم براى هر کدام از این زن‌ها روزى یک کتاب نوشته شود. البته کار ساده‌اى نیست. ممکن است وارد تاریخ شوید و فقط یک جمله باشد، تاریخ دیگرى یک نکته دارد و تاریخ سوم یک سطر؛ وقتى این‌ها را جمع کنید، در پیوندشان مى‌توانید یک کار تحقیقى-پژوهشى خوب و سازنده بیابید. مقاتل همه هست. الان ۵۰۰ جلد کتاب در مرکز پژوهش هست که دست کم ۱۰۰جلد از آن کتاب‌ها، کتاب‌هاى بسیار بسیار اساسى هستند و شما مى‌توانید خیلى مسائل را در مورد زنان کربلا پیدا کنید. کتابی است به نام زنان مردآفرین که زنان تاریخ اسلام را معرفی کرده است از جمله چند زن کربلا را. درباره‌ی حضرت زینب چندین کتاب نگاشته شده است. اخیراً کتابی با عنوان زنان عاشورایی تألیف زهرا یزدان پناه قره تپه‌ای نشر هلال چاپ شده است.
سؤال۱۱: امام به خواهرش تأکید می کند مراقب باش شیطان حلم تو را نبرد، با توجه به جایگاه و مقام حضرت زینب چرا امام این توصیه را می کند؟
این روایت از زبان امام سجاد(ع) چنین نقل شده است که: در شب عاشورا من در خیمه‌ی دیگری که کنار خیمه‌ی پدرم بود استراحت می‌کردم و چون در حال بیماری بودم عمه‌ام زینب‌کبری از من پرستاری می‌کرد. در این حال صدای پدرم به گوش رسید که این اشعار را زمزمه می‌کرد و چند بار تکرار نمود: ای روزگار! اف بر دوستی تو که هر صبح و عصری چقدر از دوستان و خواهانت را به‌ کشتن می‌دهی و به عوض نیز قناعت نکنی. هر زنده‌ای راهی را در پیش گرفته و می‌رود و چقدر وعده‌ی دیدار نزدیک است! و در نهایت همه‌ی کارها به خداوند بزرگ محول است۳۷٫
امام سجاد(ع) اضافه می‌کند: من مقصود پدرم را دریافتم و از مضامین اشعاری که خود زمزمه می‌کرد متوجه شدم که فراق و جدایی نزدیک است و هنگامه‌ی بلا فرا رسیده است، با اینکه گریه‌ام گرفته بود ولی خود را نگه داشتم و خاموش ماندم. اما عمه‌ام زینب(س) که او نیز همانند من زمزمه‌ی برادر را شنیده بود به دلیل این‌که زن بود- و زنان دل‌ نازک‌تر و بی‌تاب‌تر می‌باشند- نتوانست خودداری کند و اشکش جاری شد، وی برخاست و دامن‌کشان به خیمه‌ی امام(ع) وارد شد و خطاب به وی عرض کرد:«ای کاش مرگ من فرا رسیده بود و تو را در این حال غربت نمی‌دیدم! اکنون به آن روزی ماند که مادرم فاطمه(س) دنیا را وداع نمود، و مانند آن روزی است که پدرم علی(ع) و برادرم حسن(ع) رحلت نمودند! بسیار روز غم‌باری است ای یادگار گذشتگان و دادرس بازماندگان»!
پدرم حسین(ع) درحالی‌که چشمانش پر از اشک شده بود، نگاهی به وی کرد و فرمود:»خواهرم! مبادا شیطان صبر و شکیبایی تو را از دستت برباید۳۸»!
طبق نقل دیگری در این صحنه امام حسین(ع) خطاب به خواهرش زینب‌کبری(س) فرمود:«آرام باش خواهرم، تقوی الهی و صبر و پایداری برای خدا را فراموش مکن، و بدان که اهل زمین خواهند مرد و اهل آسمان نیز باقی خواهند ماند، و همه‌ی اشیاء فنا می‌شوند جز خداوندی که آفریده‌ها را با قدرتش آفرید، و همان خدای یگانه و یکتا و بی‌همتا مردگان را بازخواهد گرداند و حیات دوباره خواهد بخشید. پدرم علی(ع) بهتر از من بود و مادرم فاطمه(س) و برادرم حسن(ع) نیز بهتر از من بودند و در عین حال از دنیا رفتند، و من و هر مسلمانی باید به رسول خدا(ص) تأسّی نماییم. خواهرم! تو را به خدا سوگند می‌دهم و از تو مصرانه می‌خواهم که به این سوگند من توجه کنی! مبادا بعد از کشته شدن من، گریبان چاک زنی و به صورت خویش چنگ زنی، و فریاد واویلا و آه و فغان سر دهی!۳۹ »
امام سجاد(ع) در پایان می‌گوید: پدرم زینب‌کبری را با این سخنان آرام کرد و سپس وی را به خیمه‌ی من آورد و در کنار من نشاند و به دنبال کارهایش رفت۴۰٫
این دعوت به صبر و حلم و سفارش امام حسین(ع) را به چند گونه می‌توان تبیین کرد: نخست آن که دعوت به صبر و حلم، به شیوه‌ی دعوت قرآن است که خداوند هم بارها پیامبر خود را به صبر دعوت کرده و به شیطان و وسوسه‌هایش هشدار داده است؛ نگرانی از شیطان همیشه و برای همه باید باشد خداوند در قرآن خطاب به پیامبر می‌فرماید: و ما ارسلنا من قبلک من رسولٍ و لا نبیٍ إلّا تمنّی القی الشیطان فی اُمنیّه…(آیه ۵۲/حج)؛ پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که هر گاه آرزو می‌کرد شیطان در برابر آرزویش خودی نشان می‌داد. 
این تهدید برای انبیا بوده است و امام حسین(ع) در راه دشوار و مصائب پس از شهادت خود هشدار و انذار می‌دهد و خواهرش را به مراقبت و خویشتن داری می‌خواند.
درخواست ائمه‌ی اطهار در ادعیه نیز چنین وجهی دارد. در ادعیه بارها ائمه از خداوند درخواست حفظ خویش از وسوسه‌های شیطانی می‌کنند که نشان دهنده‌ی خطری است که همه را تهدید می‌کند.
نکته‌ی دوم: این گفتن متوجه همه‌ی همراهان کاروان و به ما نیز هست که بدانیم خطر شیطان در کمین همه است درست همان گونه که در ادعیه نیز ائمه چنان خود را گناهکار می‌خوانند که گویی گناهکارتر از آنان نیست اما این خویشتن گویی نوعی آموزش به همه‌ی کسانی است که مخاطب این سخنان قرار می‌گیرند.
نتیجه گیری:
۱- این روایت نقل های دیگری نیز دارد، که امام این عبارت را به کار نبرده است، چنانچه در متن بالا نیز آمده است.
۲- هشدار امام حسین(ع) لزوماً به معنی این نیست که امکان دارد حضرت زینب(س) فریب شیطان را بخورد چه بسا ، در قرآن کریم در سوره یوسف آیه ۲۳ آمده است که حضرت یوسف پیامبر برگزیده از سوی حق تعالی ،در شرایط سخت، خود از خدا درخواست می کند که او را از شر وسوسه ی شیطان حفظ کند و این منافاتی با عصمت یوسف پیامبر ندارد.
۳٫ نکته ی دیگر این که امام فقط برای آن زمان و آن شرایط سخن نمی گوید بلکه به این وسیله به تمام انسان هایی که تا به امروز قصه ی کربلا را می خوانند، یک الگوی عملی می دهد که مراقب باشند در چنین شرایطی فریب شیطان را نخورند؛ بسیاری از مواقع گفت و گوهای اهل بیت و حتی سؤالاتی که مطرح می کنند با هدف درس آموزی است. 
سوال۱۲: امام در طول راه و در هنگام وداع به زینب(س) سفارش کرد که گریبان چاک نزن، آیا حضرت زینب با سر به محمل زدن این سفارش‌ها را نادیده گرفت؟ 
در پاسخ به این سئوال ابتدا باید یادآور شویم که حضرت زینب(س) بعد از واقعه کربلا وسفارش برادرش به صبروشکیبایی، نه تنها هیچگاه بیتابی از خود نشان نداد بلکه با شجاعتی مدبرانه با روش های مختلف، که یکی از این روش ها نوحه گری وعزاداری بود، قاتلین امام ویارانش را رسوا وماهیت فاسدشان را برملا نمود، اما تنها نمونه از بیتابی حضرت زینب بعد از واقعه ی کربلا روایت« مسلم جصاص» است، که در نفس المهموم به نقل از بحار الانوار آورده شده و متن روایت از قرار زیر است:
مجلسی در بحار گوید: در بعض کتب معتبره دیدم مرسلاً از مسلم گچ کار روایت کرده است که: عبیدالله مرا برای مرمّت دارالاماره‌ی کوفه خواسته بود و من درها را به گچ استوار می‌کردم شنیدم بانگ و غریو از اطراف کوفه برآمد خادمی نزد من آمد پرسیدم: چه خبر است که کوفه را خروشان می‌بینم؟ همچنان که او با ایشان سخن می‌گفت ناگهان هیاهو برخاست و سرها را آوردند پیشتر از آن سرها سر حسین(ع) بود. سری مانند زهره و ماه، شبیه‌ترین مردم به پیغمبر(ص) و محاسنش به سیاهی شب خضاب شده و روی مانند قرص ماه از افق برآمده باد محاسن او را به راست و چپ می‌برد. زینب روی به جانب او گردانید سر برادر دید، کنار پیشانی به پیش محمل زد چنانکه دیدیم خون از زیر قناع او روان گشت و با سوز و گداز سوی او اشارت کرد و گفت…۴۱ 
چند نکته پیرامون این روایت؛
۱٫همانگونه که در متن روایت آمده، این روایت مرسل می باشد، به این معنا که در زنجیره ی راویان آن حدیث حلقه‌های گمشده ای وجود دارد ودر کتب معتبر قدیمی این ماجرا ذکر نشده است و قطعیت و صحت این ماجرا را مختل می‌کند.
۲٫همچنین در بسیاری از منابع تاریخی آمده است که حضرت زینب(س) ودیگر اسرا با چه شرایطی مسیر کربلا تا شام را طی کرده اند۴۲ و ما جز در این روایت که از محمل نام برده در جای دیگر نشانی از محمل نمی بینیم؛ و شیخ عباس قمی نیز در منتهی الامال بعد از ذکر این ماجرا، می نویسد:
که ذکر محامل و هودج در غیر خبر«مسلم جصّاص» نیست، و این خبر را اگر چه علامه مجلسی نقل فرموده، لکن مآخذ نقل آن منتخب طریحی و کتاب نور العین است که حال هر دو کتاب برای اهل فن حدیث، مخفی نیست، و نسبت شکستن سر به جناب زینب(س) و اشعار معروفه نیز بعید است از آن مخدره که عقیله‌ی هاشمین و عالمه‌‌ی غیر معلمه و رضیعه‌ی ثدی نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است۴۳ .
حتی اگر این روایت را صحیح فرض کنیم می توان این اتفاق را این گونه تفسیر کرد که، وقتی آن {بانوی بزرگوار} سر خویش به محمل کوفت، این تنها یک حالت عاطفی ساده نبود. بلکه بعد از آنکه آتش غیرت کوفیان را با خطابه صاعقه وارش شعله‌ور کرد غالب مردم کوفه که از هول این فاجعه چون برق زدگان شده بودند به او گوش سپرده بودند و با او همدلی می کردند. و حکومت ترسید که مبادا قیامی کوبنده به راه افتد، پس به حامل سر امام حسین علیه السلام دستور داد که سر را نزدیک محمل زینب ببرد شاید زبان در کام گیرد. چون زینب چشمش به آن سر بریده افتاد، شدیداً گریست و سر خود را به جلو محمل کوبید و خون از پیشانیش بیرون زد.
خشم اهل کوفه بعد از دیدن این صحنه بر یزید و ابن زیاد بیشتر شد. در واقع زینب(س)، برای دیدن سر برادرش گریه نمی کرد، اگر چه سنگینی این فاجعه بر قلبش نشسته بود؛ که با این کار عمیق ترین احساسات انسانی را در مردم بر می انگیخت، انگار که به آنها می گفت این فاجعه چنان بزرگ و جانگداز است که باید از برای آن سرشکافت، یا اینکه می خواست به دشمن بگوید که ما هنوز آماده جان باختن در راه خداییم و از مرگ نمی هراسیم. به این ترتیب زینب در مقابل اعمال هر فشاری از سوی دشمن به تنهایی پای می فشرد و فشاری جدید وارد می آورد.
چون روش تأثیر گذاردن عاطفی را با نشان دادن آن سر عزیز در پیش گرفتند، او در مقابل از روش بیدارگری، با کوبیدن سرش به قسمت پایین محمل، سود برد.
کربلا همانند سکه‌ای است که دو رو دارد، یک روی آن مظلومیت، غربت، غم، غصه، اشک و اندوه است و روی دیگر آن عزت، آزادگی، مردانگی، شجاعت، عشق، شهادت‌طلبی و استقامت است. 
نکته‌ی قابل توجه در نهضت حسین(ع) وجود هر دو جنبه‌ی بالا به طور حداکثری در آن است، مظلومیت و غربت در جریان کربلا به اوج نهایی خود رسیده است، عزت‌طلبی و عشق و استقبال از شهادت نیز در عالی‌ترین قلّه به نمایش گذاشته شده است.
با توجه به این دو جنبه است که گاهی رفتارها به ظاهر متفاوت می‌شود و شاید برای ظاهربینان شبهه‌ی تضاد نیز ایجاد کند، از یک سو می‌بینم زینب‌کبری با شنیدن اشعاری از امام(ع) بی‌قرار شده و اشکش جاری می‌گردد، ‌و از سوی دیگر شاهدیم که همین زینب‌کبری صبر را شرمنده می‌کند، و چنان در لباس اسارت،‌از عزت خود و کاروانش دفاع می‌نماید که گویی فرمانده‌ی تمام نیروهای زمینی و آسمانی است! حقیقت این است که هر دو جنبه در جای خود به جا و شایسته است و با اندکی تأمل روشن می‌شود که تضادی در رفتارها وجود ندارد۴۴٫ 
نکته‌ی دیگر آن است که به فرض صحّت سر بر محمل کوبیدن، سفارش‌های امام که گریبان چاک نکردن و موی آشکار نکردن و صورت را چنگ نزدن، رعایت شده است و هیچ یک نقض نشده است.
وقایعی که بیان شد به خوبی نشان می‌دهد که چگونه امام حسین(ع) خواهرش را برای رویارویی با حوادث آینده و ایفای نقش تاریخی و بی‌نظیرش آماده می‌کند امام(ع) در گفتگوی شب عاشورا به خواهرش توصیه می‌کند، که پس از شهادت او مبادا احساساتش نیروی تفکر و اندیشه او را تحت‌الشعاع قرار دهد و حرکت برخلاف وظیفه و رسالت بزرگ تاریخی‌اش انجام دهد. و چه زیبا عقیله‌ی‌بنی‌هاشم به توصیه‌های برادر عمل کرد.
او در تمام مراحل اسارت و پیام‌رسانی کمترین و کوچکترین عملی بر خلاف جهت پیش‌برد نهضت و قیام برادر، انجام نداد. اگر زینب بر بالین بدن برادر گریه و زاری کرد، اگر در کوفه و شام سخنرانی نمود، اگر برای برادر نوحه‌سرایی و مرثیه‌سرایی کرد و … همه و همه حساب شده و در جهت انجام رسالت و رساندن پیام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دلیل غلبه احساسات.
زینب‌کبری(س) در موقع مناسب احساسات خویش را کنترل می‌کرد، و در شرایط مناسب ابراز احساسات می‌نمود۴۵٫
سوال۱۳: بااین که امام این همه تأکید داشته گریبان چاک نزنید- صورت نخراشید – پس چرا عترت امام حسین در برخی مواقع این مسأله را نادیده گرفتند؟
اینکه زنان واهل بیت امام حسین(ع) بعد از شهادت ایشان ودرطول دوران اسارت به مرثیه سرایی و عزاداری پرداخته اند، حمل بر بیتابی آنان باشد تصوری اشتباه است، همانطوری که درباره ی حضرت زینب(س) آوردیم تمام بانوان مکرمه در کاروان حسینی از روی آگاهی و علم رفتار می کردند و آن بزرگواران هیچگاه شأن و منزلت و صبوری خود را از کف ندادند و تمام حوادثی که درطول سفر کاروان اسیران از کربلا تا شام در تاریخ به ثبت رسیده است اثبات این ادعاست. همچنین به این نکته نیز باید اشاره کرد که یکی از ویژگی‌های انسان‌های کامل، جامع بودن آن‌هاست. یعنی در همه‌ی ابعاد انسانی کامل هستند و تمام ابعاد وجودی خویش را به فعلیت رسانده‌اند.عاطفه و محبت و احساس تأثر یکی از ابعاد وجودی آدمی‌است که در انسان‌های کامل به‌طور کامل یافت می‌شود، و البته مهار یافته و کنترل شده و زمام امر آن در اختیار عقل قرار دارد۴۶٫
حضرت زینب در حالی‌که لقب«ام المصائب» گرفته است، نهایت صبر و متانت از خود نشان داده و جمله‌ای که بوی نارضایتی از آن احساس شود از ایشان شنیده نشده است. در عین حال او نیز در جنبه‌ی عاطفی کامل‌ترین انسان است و از قوی‌ترین احساس و عاطفه برخوردار است و به‌طور طبیعی در مقابل مصیبت‌ها و تلخی‌ها احساساتش جریحه‌دار می‌شود و اشکش جاری می‌‌گردد۴۷٫ 
ودر آخر اینکه اگر در کمال و بزرگی شأن اهل بیت و همراهان امام حسین(ع)وهمچنین در تبعیت آنان از امام زمانشان شک کنیم، آیا این از حکمت امام به دور نیست که خانواده ای را با خود همراه سازد که از موانع رسیدن ایشان به هدفشان باشد، حال آنکه همه می دانیم همراه بردن اهل بیت و به‌خصوص حضرت زینب (س) توسط امام حسین(ع) از مهمترین عوامل پیروزی وحفظ نهضت حسینی بوده است.
در حقیقت گریه ی زینب(س) و دیگر زنان کاروان حسینی بعد از فاجعه ی کربلا،یک رسالت بود. چون گریه ی این بزرگواران گریه ذلت و بیچارگی نبود، بلکه گریه ی بیدادگری و بیدار گری بود، که اگر چنین نبود امروزه نیز این مجالس سوگواری محل درس آموزی و تربیت انسان‌ها نبود۴۸٫
در منابع اولیه هیچ جا نشانه‌ای از گریبان چاک زدن و صورت خراشیدن زینب(س) و زنان همراه در حضور مردم یا در کاخ عبیدالله و یزید و در مجامع عمومی گزارش نشده است. آن چه ذکر شده است در منابع جدید است یا در موقعیت‌هایی که در انظار مردم نیست. سفارش امام این بود که کاری نکنید تا دشمن را شاد و خندان کند. 
پاورقی‌ها:
۱٫ناسخ التّواریخ، ج ۶، جزوه سوم، صص۵۵-۵۴
۲٫منتهی الآمال، ج۱، ص۷۵۳، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، ۱۳۶۵ش.
۳٫همان، ج۱، صص۷۵۳-۷۵۴؛ زندگی امام حسین(ع)، شیخ عبّاس قمی، ص۱۶۴
۴٫اعلام النّساء المؤمنات، محمّدبن حسّون، ام ‌علی مشکور، ص۵۱۰، به نقل از چند منبع اولیّه و معتبر.
۵٫همان، ص۴۹۸، به نقل از کافی
۶٫همان، ص۳۸۱٫
۷٫مقتل الحسین(ع) للمقرم،ص۳۰۷ به نقل از کبریت احمر و الطراز المذهب؛ حیاه الامام الحسین(ع)،ج۳، ص۳۰۴؛ الحسین و بطله کربلا، محمّد جواد مغنیه، ص۲۲۷٫
۸٫اعلام النّساء المؤمنات، صص ۳۸۱-۳۸۰٫
۹٫حیاه الامام الحسین(ع)، ج۳، ص۳۰۹٫
۱۰٫علام الّنساء‌المؤمنات، صص ۳۸۱، سیمای دمشق، از همین قلم، ص ۵۱، به نقل از خصائص زینبیّه؛ سفینه‌البحار، محدث قمی، ج ۱، ص ۵۵۸٫
۱۱٫ مقاتل الطالبین، ص ۸۹٫
۱۲٫مجله‌ی الهادی، سال اوّل، شماره سوّم، مقاله‌ی «عقیله الاسلام» به قلم استاد مهدی پور، به نقل از مجالس المتقین.
۱۳٫سفینه البحار، ج۱، ص ۵۵۸٫
۱۴٫ملا آقادربندی، اکسیر العبادات فی اسرارالشهادات، ج۳، ص۱۱۰٫
۱۵٫شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین(ع).
۱۶٫همان، صص۱۰-۱۱٫
۱۷٫شیخ محمد هادی یوسفی، مقاله«حول السیده شهربانو»، مجله رساله الحسین(ع)، سال اوّل، شماره دوّم، ربیع الاول۱۴۱۲٫
۱۸٫بحارالانوار، ج۴۶، صص۸-۱۳٫
۱۹٫ محمود رضا، افتخارزاده، شعوبیه ناسیونالیسم ایران، ص۳۰۵؛به نقل از: بلاذری، انساب الاشراف؛ ابن سعد، الطبقات؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف؛ مبّرد،الکامل.
۲۰٫شهیدی، زندگانی علی بن الحسین(ع)، ص۱۲٫
۲۱٫بحارالانوار، ج۴۶، ص۹، ح۲۰٫ اصول کافی، ج۲، ص۳۶۹٫
۲۲٫اصول کافی، ج۲، ص۳۶۹٫
۲۳٫افتخارزاده، شعوبیه ناسیونالیسم ایرانی، صص۲۸۹-۳۳۷٫
۲۴٫اصول کافی، همان، ترجمه سید جواد مصطفوی.
۲۵٫آیت الله خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۰۲و ج۱۳، ص۱۰۶٫
۲۶٫یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۳؛ محمد حسن قمی، تاریخ قم، ص۱۹۵؛ کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۳۶۹؛ محمدبن حسن صفارقمی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۹؛ شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج۲، ص۱۲۸؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۴۹۲٫
۲۷٫شهیدی، زندگانی،علی بن الحسین(ع)، ص۱۲٫
۲۸٫شعوبیه، ص۳۰۵٫
۲۹٫حول السیده شهربانو،ص۲۸٫
۳۰٫شعوبیه، ص۳۲۴٫
۳۱٫همان ص۳۰۴٫
۳۲٫الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷۰٫
۳۳٫حول السیده شهربانو، ص۲۸٫
۳۴٫ عیون الاخبارالرضا، ج۲، ص۱۲۸٫
۳۵٫بحارالانوار، ج۴۶،ص۸٫
۳۶٫شعوبیه، ص۳۲۶٫
۳۷٫ لهوف، ص ۸۱، الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۷،تاریخ طبری، ج ۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص ۳۰۱۷ 
۳۸٫ الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۸؛ تاریخ طبری، ج ۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص ۳۰۱۷
۳۹٫ الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۹؛نفس المهموم، ص ۱۰۳؛ لهوف، ص ۱۳۹
۴۰٫ر.ک الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۹
۴۱٫قمی، شیخ عباس، دمع‌السجوم فی نفس‌المهموم، مترجم: شعرانی، ابوالحسن ، ص۳۶۱
۴۲٫ سیدبن‌طاووس گوید:«ابن‌سعد بقیه‌ی آن روز و روز دوم را تا زوال خورشید در آنجا ماند. آنگاه همراه با باقیمانده اهل و عیال حسین(ع) حرکت کرد. زنان و امانت‌های رسول‌خدا(ص) را با سر و روی‌باز در میان دشمنان بر شترهای برهنه و بی‌جهاز سوار کرد و همانند اسیران ترک و روم به راه انداخت».
۴۳.بحارالانوار، ج۴۵، ص ۱۱۵
۴۴ . اگر زینب نبود…سخنان شیوای حضرت زینب(س) در حادثه با عظمت عاشورا، محمدمحمدیان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، تهران۱۳۸۴، صص ۲۸-۲۹
۴۵٫ وی‍‍ژه نامه سیاسی عاشورا، دفتر دوم: حکومت اسلامی، ویژه اندیشه و فقه سیاسی اسلام، سال هفتم، شماره چهارم، زمستان۸۱، صص ۳۸۶-۳۸۷٫
۴۶٫اگر زینب نبود-محمد محمدیان ص۱۸ 
۴۷٫ همان، صص ۱۸-۱۹
۴۸٫ نمونه های ایثار حضرت زینب(ع)، محمد تقی مدرسی،ترجمه محمد صادق شریعت، نشر محبان الحسین،تهران، چاپ چهارم ۱۳۷۹٫

به نقل از دکتر محمد رضا سنگری
منابع : سایت روز دهم

همچنین ببینید

چرا به امام عصر(عج) ربیع الانام می گویند؟

یاصاحب الزمان(عج)! باز بهار رسید و «تو» بهار انسانها نیآمدی. فصل نو شد و باز …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *