خاطره ای که میخوانید از اولین دانشمند هسته ای ایران شهید دکتر مصطفی چمران است.
قبل از انقلاب قهرمان موتور سواری بودم .به من زنگ زدند وگفتند : دکتر گفته موتورت رو سوارکامیون کن و بیا به خوزستان که الان لازمت دارم .
با موتورم که یک تریل ۴۰۰ بود به ستاد جنگهای نامنظم در اهواز رفتم .وقتی به دکتر ملحق شدم ، متوجه تعدادی موتور سوار شدم که آنجا بودند .
هفت -هشت نفر بودند که سرشان را کاملا تیغ انداخته بودند .وقتی دقت کردم ، دیدم چند نفری از آنها را می شناسم ، تعجب کردم که اینها اینجا چه می کنند. چند نفر از آنها خلافکار بودند.
-به دکتر گفتم : آقای دکتر اینها رو چرا به اینجا آوردین ؟
-دکتر چمران گفت :این جنگ مال همه است باید همه بیان و کمک کنن . نمی تونیم فقط به یه قشر خاص فکر کنیم یا بشینیم و این و اونو گزینش کنیم . اینها از پس کارهایی بر میآن که بقیه فکرشو هم نمی تونن بکنن .
-گفتم :اما بعضی از اینهاخلافکارن و من حتی خلاف هاشونو هم میدونم .
-گفت :خیلی خب،من دیشب اینها را طوری ساختم که همه رفتن حمام و کله ها رو تیغ انداختند ، غسل و توبه کردن و فقط برای شهادت خدمت کنن .
در اوج جنگ و آتش و محاصره ، فقط آنها بودند که داوطلب میشدند آذوقه و مهمات و سوخت به خط مقدم برسانند .
در واقع اگر آنها نبودند هیچکس جراتش را نداشت که از اول جاده ی سوسنگرد تا انشعابهای مختلف رود کرخه و تا پایین دهلاویه و تپه های آن سوار موتور شود و آر پی جی زن ها را بردارد، ببرد جلو و بزنند به دل تانک ها یی که داشتند جلو می آمدند .
کسانی که توی شهر انگشت نما بودند و اگر جایی جمع می شدند حتما با آنها برخورد می شد،کارشان به جایی رسید که از همه ی ما جلو زدند و بیشترشان شهید شدند.
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
منبع : ساجد