خانه / نشریه / خاکریز عشق / عرش پیمای خاکی

عرش پیمای خاکی

تازه سرتیپ شده بود. به همسرش گفت: «این موتور خانه ی اسلحه خانه  پایگاه هم جای خوبی برای زندگی کردن است. موافقی به آنجا برویم؟» صدیقه لبخندی زد گفت: «با تو روی زمین خالی هم می توانم سرکنم». آن جا را که تعمیر کردند، دو اتاق و یک آشپزخانه از آن درآمد.
کارها که زیاد بود ،کم تر می رسید زنگ بزند و احوال خانواده اش ر ا بپرسد. صدیقه هم به او حق می داد و خیلی کم با او تماس می گرفت. بخصوص وقت هایی که ازتهران بیرون بود، تماس نمی گرفت مگر در مواقع ضروری.
زن، نگاهی به همسرش می کرد می گفت: «بعضی وقت ها که نگاهت می کنم، می لرزم. انگار ابهت مرا می ترساند.» ناراحت شد. دمپایی برداشت و توی سر خودش می زد. روی زمین می غلتید می گفت: «آخر صدیقه، مگر من کی هستم که این حرف ها رو می زنی؟ «همه  از همین خاک هستیم و دوباره خاک می شویم».
آخرین بار که به خانه ی خواهرش  می آمد. رو کرد به او گفت: «وقتی اذان صبح می شود، وضو که گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو: ای خدا دستت را روی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار.» اقدس باتعجب پرسید: «چرا عباس؟» با آرامش گفت: «اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد».
درمورد مرگ قیامت و آخرت حرف زدیم پرسیدم «اگر یک روز تابوت من را ببینی چه کار می کنی؟» جا خوردم، گفتم: «عباس! تو را  خدا از این حرف ها نزن. عوض اینکه دونفری نشسته ایم یک چیز خوبی بگویی…» زد به شانه ام و خیلی جدی گفت: «باید مرد باشی. من باید زودتر این ها می رفتم ولی چون تو تحمل نداشتی، خدا مرا نبرد. اما حالا احساس می کنم، دیگر وقتش شده. تو که این همه مدت این همه زجر کشیده ای! قدرت تحملت برای پذیرش این یکی هم زیاد شده. وقتی تابوتم را دیدی، گریه و زاری نکن. از خدا خواسته ام که به تو صبر بدهد و بعد به من شهادت بدهد. وقتی به حج رفتی، وقتی کعبه را دیدی دعا کن که جنگ تمام شود، برای ظهور امام زمان(عج) بیش تر دعا کن. برای خرید، خودت را اذیت نکن. فقط یک چیز برای دلخوش شدن بچه ها بیاور. سوار هواپیما که شدی ایت الکرسی را بخوان. مواظب سلامتی خودت باش، اگر هم برگشتی دیدی من نیستم! طاقت نیاوردم گفتم: «عباس چطور میتوانم دوریت را تحمل کنم؟ تو چطور می توانی؟» هنوز اشک های درشتش پای صورتش بود گفت:«تو عشق دوم منی من می خواهمت، بعد از خدا.

فرستنده: سعید حربیان

همچنین ببینید

یا زیارت یا شهادت

  از آن اشخاصی بود که دائم باید در میان گودالهای قبر مانند، سراغش را …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *