خانه / نشریه / معارف اسلامی / داستنهایی پیامبر رحمت

داستنهایی پیامبر رحمت

برادران رسول خدا (ص)

اصحاب در محضر رسول اکرم اسلام (ص) بودند، در ضمن سخن، عرض ‍ کردند: آیا ما برادران توایم ای رسول خدا ؟!. آنحضرت فرمود: نه، شما اصحاب من هستید، ولی برادران من کسانی هستند که بعد از من می آیند و به من ایمان می آورند

در حالی که مرا ندیده اند. سپس فرمود: برای عمل صالح هر فردی از آنها پنجاه برابر پاداش عمل صالح شما داده می شود. اصحاب عرض کردند پنجاه نفر از خودشان؟ فرمود: نه پنجاه نفر از شما.

آنها سه بار این سؤال را کردند، پیامبر (ص) همین جواب را داد، سپس به علت پاداش پنجاه برابر آنها اشاره کرده و فرمود: لانّکم تجدون علی الخیر اعوانا: این بخاطر آن است که شما دارای شرائطی هستید که آن شرائط شما را در کارهای خیر یاری می کند، مانند حضور پیامبر (ص) علی (ع) و نزول وحی و… .

 

توصیه پیامبر(ص)به نماز

انس بن مالک گوید: رسول خدا (ص) نماز صبح را با جماعت خواند و پس ‍ از نماز به جمعیت رو کرد و فرمود: ای گروه مردم! کسی که خورشید بر او ناپدید شد، به ماه تمسّک کند، و هرگاه ماه ناپدید شد به ستاره زهره، متمسک شود، و اگر ستاره زهره ناپدید شد، به ستاره فرقدان (دوستاره درخشنده ای که نزدیک قطب شمالی دیده می شوند و در فارسی به آن دو برادر گویند) متمسک گردد. سپس فرمود: من خورشیدم، و علی (ع) ماه است، وستاره زهره، حضرت زهرا(ع) است، و دو ستاره فرقدان، حسن و حسین (ع) می باشند، و همچنین به کتاب خدا متمسک شوید و این دو (قرآن و عترت) از همدیگر جدا نشوند (و بهم دیگر پیوند دارند) تا آن هنگام که در روز قیامت کنار حوض ‍ کوثر بر من وارد گردند. و در بعضی عبارات آمده آنحضرت فرموده : از خورشید پیروی کنید و بعد از آن از ماه و بعد از آن از فرقدان، سپس هر یک از این امور را به مطالب فوق تفسیر فرمود.

داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی

مستمند و ثروتمند

رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله طبق معمول، در مجلس خود نشسته بود، یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یکی از مسلمانان که مرد فقیر ژنده پوشی بود از در رسید. و طبق سنت اسلامی که هرکس در هر مقامی هست، همین که وارد مجلسی می شود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا می کند در نظر نگیرد آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید، رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!. نه یا رسول اللّه !

ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟. نه یا رسول اللّه! ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟. نه یا رسول اللّه! پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟. اعتراف می کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که در باره اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم؟ مرد ژنده پوش: ولی من حاضر نیستم بپذیرم. جمعیت: چرا؟!

چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد.

داستان راستان / استاد مطهری

فرستنده: محسن صحتی

همچنین ببینید

چرا به امام عصر(عج) ربیع الانام می گویند؟

یاصاحب الزمان(عج)! باز بهار رسید و «تو» بهار انسانها نیآمدی. فصل نو شد و باز …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *