ارمغان بهداروند – روناش :
دخترکم!
فکر کن باران است که می بارد گلوله نیست
فکر کن که گنجشک بوده ای بی سرزمین
فکر کن قشنگی های دنیا هنوز اتفاق نیفتاده است…
این سقف که آسمان را از تو دور کرده بود
این پنجره ی عبوس
این در که برای باز شدن باید تو را بشناسد…
به جان هم افتادند!
آژیر قرمز این شهر
اشک های تو
پیشانی تو
شقیقه های تواند
دنیا…
ارمغان بهداروند – روناش : دخترکم! فکر کن باران است که می بارد گلوله نیست / فکر کن که گنجشک بوده ای بی سرزمین …
ارمغان بهداروند – روناش :
دخترکم!
فکر کن باران است که می بارد گلوله نیست
فکر کن که گنجشک بوده ای بی سرزمین
فکر کن قشنگی های دنیا هنوز اتفاق نیفتاده است…
این سقف که آسمان را از تو دور کرده بود
این پنجره ی عبوس
این در که برای باز شدن باید تو را بشناسد…
به جان هم افتادند!
آژیر قرمز این شهر
اشک های تو
پیشانی تو
شقیقه های تواند
دنیا که کور نیست
نقاشی تو را خواهد دید…
در ساحل مدیترانه جنگ بالا گرفته است
من از بس گریسته ام
آرایش خلیجی این شعر به هم خورده است…