خانه / نشریه / خاکریز عشق / سنگر خالی است، گلوله می‌بارد

سنگر خالی است، گلوله می‌بارد

سنگر خالی است، گلوله می‌بارد. گلوله‌هایی سهمگین‌تر از گلوله‌های موشک و توپ و خمپاره با جراحاتی سخت‌تر از مجروحیت‌های جنگ.
سنگر خالی است، گلوله می‌بارد. گاهی فکر می‌کنم شیمیایی زده‌اند که مجروحانش این‌قدر تاول‌زده و گیج‌اند ولی به یاد می‌آورم که مجروحان شیمیایی تاول‌زده، بودند اما گیج هرگز.
سنگر خالی است. گلوله می‌بارد و بارش یکریز آتش مجال جستجوی جان پناه می‌گیرد. دیگر سنگر هم جان‌پناه مناسبی برای ماندن نیست. روزگاری که به هیچ قفلی نمی‌توان اعتماد کرد و هیچ زنجیری مانع ورود دشمن نمی‌شود.
سنگر خالی است. گلوله می‌بارد و من در بارش یکریز گلوله بر سرم، بر سر فرزندانم نمی‌توانم حتی یک لحظه بخوابم. باید بیدار خوابید، حتی بیدارتر از هشت سال دفاع و مبارزه. باید هر لحظه از ترس خواب آب به صورتم بریزم، چون هر لحظه این‌جا خطر در کمین است و میدان مین در یک قدمی، آن هم چه میدان مینی که مین‌های گوجه‌ای‌اش حتی تانک‌ها را تکه‌تکه می‌کنند.
سنگر خالی است اما گلوله می‌بارد و من میان سیم‌های خاردار و خورشیدی و زیر آتش یکریز زمین‌گیر شده‌ام. به سیم‌های خاردار گیر کرده‌ام، شاید هم سیم‌های خاردار به من گیر کرده‌اند و در تلاشند تا خود را از من برهانند و گرنه عبور از میدان‌های مین و سیم‌های خاردار این‌قدر سخت و جانفرسا نبود.
سنگر خالی است. گلوله می‌بارد. اگر یک قدم به جلو بردارم تله‌های انفجاری است که نابودم می‌کند و اگر برگردم دشمن، خرمشهر دلم را تسخیر خواهد کرد و تصمیم برایم چه‌قدر دشوار است. این‌جا شب‌ها آسمان پر است از ستاره‌های شبگرد دشمن که به ما چشمک می‌زنند تا آن‌جا که مردم شهر من همه فکر می‌کنند آسمان ستاره باران است و زیر این آسمان می‌شود خوابید و راحت بود.
اصلاً این‌جا بعضی‌ها به شبگردهای ستاره‌ای اعتماد می‌کنند و رازهای خویش را به آن‌ها می‌گویند و خدا می‌داند این ستاره‌ها برای فردایمان چه نقشه‌های شومی می‌کشند.
سنگر خالی است. گلوله می‌بارد. گلوله‌هایی که این‌بار از جنس آهن نیست اما زخم‌شان کاری‌تر از سرب مذاب و آهن گداخته است. دیگر از گلوله‌های سربی خبری نیست ولی دلم غوغا است. هر لحظه آژیر خطر است که در گوشم به صدا در می‌آید و من تا صبح چشم از فرزندانم نمی‌گیرم تا زیر گام‌های‌شان مین تکان نخورد و تیر مستقیم دشمن در چشم‌های زیبا و سیاهشان ننشیند.
سنگر خالی است. گلوله می‌بارد. حلقه‌ی محاصره دشمن هر لحظه تنگ‌تر می‌شود و من "جعلنا" می‌خوانم و همسرم آیت الکرسی زمزمه می‌کند.
فرزندانم را از زیر قرآن رد می‌کنم تا قرآن حافظشان باشد در این هجوم گرگان و کرکسان، در ازدحام موج‌ها و تصویرها و در بارش صوت‌ها.
و من باید چاره‌ای بیندیشم، باید سنگری مناسب بسازم، سنگری که کیسه‌ی خاک و شن نداشته باشد؛ سنگری بدون سقف باید به بلندی رفت درست مثل آن هنگام که شیمیایی می‌زدند و همه خود را به ارتفاعات می‌رساندند.
هرچه بالاتر بهتر، هر چه به آسمان نزدیک‌تر، به خدا دسترس‌تر.
باید سنگر را پر کرد و هرچند که گلوله ببارد باید سنگر ساخت، سنگرهایی از دل، سنگرهایی از عشق، سنگرهایی از دعا و مناجات و تکبیر.
باید سنگر ساخت و سخن قرآن را پاس داشت که"قو انفسکم و اهلیکم ناراً "باید سنگر ساخت تا به آتش گرفتار نشد، سنگری برای خود، سنگری برای خانواده، سنگری برای همه.
و دلت گواهی می‌دهد که جانم، جان خود و فرزندانم درون سنگرهای ذکر و دعا و تکبیر در امان خواهد بود، هرچند گلوله ببارد، هر چند باران گلوله ببارد.
عبدالکریم خاضعی نیا

به نقل از سایت موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا – دزفول

همچنین ببینید

یا زیارت یا شهادت

  از آن اشخاصی بود که دائم باید در میان گودالهای قبر مانند، سراغش را …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *