خانه / جلسه جوانان / 1377 / ۱۳۷۷-سفرنامه اردوی تابستانه مشهد مقدس

۱۳۷۷-سفرنامه اردوی تابستانه مشهد مقدس

بسمه تعالی

تابستان سال  1377  است و جلسه جوانان مسجد صاحب الزمان (عج)  قرار است برای زیارت مشهد مقدس به اردویی ۹ روزه برود. ساعت ۱۲ شب، به همراه همه وسایل مورد نیاز در مسجد حاضر شده ایم. قرار شده که شب در مسجد بخوابیم و صبح زود حرکت کنیم.کم کم همه بچه ها با وسایل خود در مسجد جمع شدند. عده ای از بچه ها در داخل سالن مسجد مشغول بازی کردن بودند. عده ای دیگر هم مشغول حرف زدن و بچه های تدارکات هم مشغول جمع آوری وسایل مورد احتیاج در طول اردوی ۹ روزه بودند و وسایل بچه ها به خصوص ساکها و پتوهای بچه ها را در داخل ماشینها می گذاشتند.

روز اول

تقریبا" ساعت ۳:۴۵ دقیقه بامداد بود که آقای فیاض (مسئول جلسه جوانان) همه گروه ها را (حزب الله، جندالله، بقیه الله، روح الله) جمع کردند. هر یک از بچه ها در گروه خود قرار گرفته بودند. در این موقع آقای فیاض حدود ۱۵دقیقه سخنرانی کردند و سپس، آقای سفید زاده(مسئول جلسات) تذکراتی دادند به خصوص متذکر شدند که در ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) «ایام فاطمیه» قرار داریم و باید بیشتر رعایت کنیم.

ساعت ۵ بامداد بود که ماشینها آماده حرکت شدند وما که حدود ۱۱۰ نفر بودیم بعد از خروج از در مسجد و گذشتن از زیر قرآن بین ۳ تا ماشین تقسیم شدیم و حرکت کردیم.

حدود ساعت ۶ صبح بود که به شهر حسینیه رسیدیم و در مسجد صاحب الزمان (عج) آنجا نماز صبح را خواندیم  و بعد از ۵/۱ ساعت به ملاوی رسیدیم و در آنجا صبحانه که «لوبیا پخته» بود را خوردیم. بعد از صبحانه یک لیوان چای داغ خوردیم و بچه ها مشغول گرفتن عکس یادگاری شدند و بعد حرکت کردیم.

ساعت ۱۰:۱۰ دقیقه بود که به خرم آباد رسیدیم، پس از یک توقف کوتاه به سوی بروجرد حرکت کردیم  و ساعت ۵/۱ بعد از ظهر بود که به شهر بروجرد رسیدیم و در یکی از پارکهایی که نزدیک به جاده بود پیاده شدیم. بعد همگی با هم به مسجدی که در نزدیکی پارک قرار داشت رفتیم و نماز ظهر و عصر خود را بصورت شکسته خواندیم و بعد در همان پارک نهار خوردیم البته هر کس نهاری را که همراه آورده بود را خورد . ساعت ۳:۵۰ دقیقه بود که حرکت کردیم.

 

 در کمربندی اراک توقف کوتاهی کردیم و حدود ساعت ۷:۱۵  دقیقه شب بود که به شهر قم رسیدیم و بعد همگی به زیارت حرم حضرت معصومه(س) مشرف شدیم و در حرم حضرت معصومه (س) نماز مغرب و عشاء خواندیم. بعد بچه ها شروع به خرید سوغاتی شدند. در ساعت ۸:۴۵  شب به مسجد جمکران قم رسیدیم.  بچه های تدارکات موکتها را بین ماشینها پهن کردند و بعد شام که کنسرو ماهی همراه  نوشابه  بود را خوردیم . بعد از شام ، بچه ها برای  نماز و زیارت به سوی مسجد جمکران به راه افتادند و بعد از زیارت همگی بچه ها به محل خود برگشتیم تا شب را آنجا بخوابیم، عده ای از بچه ها روی موکت و عده ای دیگر سوار ماشینها به خواب رفتند.

روز دوم

صبح حدود ساعت ۶:۳۰ دقیقه بود که از مسجد جمکران قم حرکت کردیم  و به سوی تهران به راه افتادیم. در طول راه نفری ۲ تا بیسکویت کوچک خوردیم.

 دقیقاًٌ ساعت ۸:۳۰ دقیقه صبح بود که وارد تهران شدیم و در کنار مرقد امام خمینی((رحمته الله)) توقف کردیم و بعد صبحانه که چای و پنیر بود را در آنجا خوردیم. بعد از خوردن صبحانه به علت کمی وقت آماده حرکت شدیم و فرصت نشد تا به مرقد امام خمینی ((رحمته الله)) برویم. اما به ما این قول را دادند که ان شا الله در برگشت به مرقد امامی رویم.

ساعت ۹:۴۰ دقیقه صبح بود که به سوی ساری حرکت کردیم.  در این موقع آقای مجید اباذری مشغول آمارگیری از بچه ها بود. بعد از ۲۰ دقیقه حرکت در شهر تهران ماشینها برای خرید یخ توقف کردند. که در این موقع آقای سفید زاده با دوربین فیلمبرداری مشغول فیلم گرفتن از بچه ها شد.

در ادامه آقای معینی نژاد برنامه ختم صلوات را در ماشین اجرا کردند و قرار شد که  هر نفر ۵۰۰ تا صلوات بفرستد. ساعت ۱ بعد از ظهر بود که در فیروز کوه رسیدیم.

تقریباً ساعت ۱:۳۰ دقیقه بود که بقعه امام زاده اسماعیل رسیدیم. بچه ها پس از زیارت، نماز ظهر و عصر خود را در آن مسجد خواندند و بعد همگی به یکی از پارکهایی که بالاتر از امام زاده اسماعیل قرار داشت رفتیم . از وسط این پارک یک چشمه آب خنک جاری شده بود.که بچه ها دست و صورت خود را خنک می کردند. بعد از نیم ساعت تدارکات نهار را که «کباب و نوشابه» بود برای ما آوردند.

عده ای دیگر از بچه ها هم چون آنجا دارای مناظر بسیار زیبایی  بود به  سر کوه  رفتند و عکس گرفتند. ماشینها در ساعت  4:20 دقیقه به سوی ساری حرکت کردند. ساعت ۵:۲۰ دقیقه بود که به یکی دیگر از شهر های مازندران یعنی شهر گل سفید رسیدیم که دارای جنگلهای انبوه و سرسبز بود و آب و هوای بسیار سردی هم داشت.تقریباً نزدیک به اذان مغرب و عشاء بود که به شهر ساری رسیدیم و در یکی از کوچه های ساری ماشینها توقف کردند و بعد گروه تدارکات مشغول پهن کردن موکتها در کنار ماشینها شدند.

با عده ای از بچه ها برای خواندن نماز مغرب و عشاء به حسینیه عاشقان کربلا که در آن طرف خیابان  بود رفتیم. هنگام رفتن به داخل حسینیه چند نفر سرباز ما را بازرسی کردند. وقتی وارد حسینیه شدیم مشاهده کردیم که پیکر بیش از ۴۰ شهید را در این حسینیه آورده اند و به همین مناسبت مجلس عزاداری در این حسینیه برپا شده بود. عده ای از بچه ها در این عزاداری شرکت کردند. بعد از عزاداری به طرف ماشینهای خود برگشتیم و شام را که خربزه و پنیر آنجا خوردیم و بعد دوباره همگی به حسینیه کربلا برگشتیم و در آن حسینیه شب را گذراندیم.

روز سوم

بعد از نماز صبح به ما خبر دادند که در کنار این حسینیه یک استخر شنا وجود دارد، که دارای حمام آب گرم است. همگی رفتیم  بجزء دو سه نفر،که آنها هم خواب بودند. با لباس مخصوص شنا در استخر حاضر شدیم.آب استخر خیلی عالی و گرم بود و بچه ها حسابی در استخر شنا کردند .

بعد از استخر، حمام هم کردیم. وقتی از استخر بیرون آمدیم متوجه شدیم که باران شروع به باریدن کرده است . سپس همگی  سوار ماشین شدیم. ماشین ها دقیقاً ساعت ۷:۲۰ دقیقه به سوی مشهد مقدس حرکت کردند. عده ای از بچه ها در داخل ماشین مشغول تلاوت قرآن کریم بودند و عده ای دیگر هم مشغول حرف زدن با هم و یا به مناظر دیدنی شمال نگاه می کردند. تقریباً ساعت ۸ صبح بود که داخل ماشین برای ما صبحانه(نان بربری همراه با کره و مربا) آوردند  یک لیوان چای داغ هم خوردیم،تا به شهر گرگان رسیدیم و در آنجا هم توقف کوتاهی کردیم و بعد به استان گلستان رسیدیم.در داخل ماشین عده ای از بچه ها مشغول سرود خواندن و عده ای دیگر هم مشغول بازی و سرگرمی بودند.

به شهرستان علی آباد رسیدیم شهر بسیار زیبا و تمیز و سرسبزی بود در اکثر خانه ها یک باغ کوچک از درختان میوه از قبیل «درخت انار،سیب،پرتقال،و…» وجود داشت در این لحظه آقای امیر رئوفیان مشغول خواندن سرود بسیار زیبایی بود.

 بعد از چند ساعت مسافرت به شهرستان گنبد رسیدیم که در آن شهر توقف کردیم و بعد عده ای از بچه ها مشغول خوردن تمشک از باغهای اطراف خیابان شدند  و عده ای از بچه های تدارکات هم برای خرید نان از نانوایی که کمی دورتر   بود رفتند.بعد از نیم ساعت استراحت در شهرستان گنبد بچه ها همگی سوار ماشینها شدند و بعد به راه خود ادامه دادیم.

ساعت ۱:۱۵ دقیقه بود که آقای مهدی صفایی از حمید رضایی و مهرداد پوررفیعی یک عکس در داخل ماشین گرفت. در طول مسیر راه، جنگلها و درختان بی شماری بالای جاده را سایه کرده بودند طوری که نور خورشید به چشم نمی رسید. مسافران زیادی در این جاده  به استراحت مشغول بودند.  ماشینهای ما هم در کنار جنگلهایی که در سر راه بود، ایستادند. بعد از توقف بچه ها به داخل جنگل رفتند و از طبیعت لذت می بردند . سپس با بچه ها برای گرفتن وضو به طرف چشمه ای که کمی دورتر بود، رفتیم . چشمه  آب بسیار سرد و گوارائی داشت. بعد از گرفتن وضو بچه ها برای اقامه نماز ظهر و عصر حاضر شدند و همگی به آقای سفیدزاده اقتدا کردیم و مهرداد پوررفیعی هم مکبر بودند.

بعد از نماز عده ای از بچه ها دور هم جمع شدن و مشغول خواندن سرودهای شاد شدند و عده ای از بچه ها هم به بازی مشغول بودند. ساعت ۴:۱۵ دقیقه بعد از ظهر بود که نهار را خوردیم«بریونی» و بعد چای داغ هم صرف کردیم و ساعت ۵ بعد از ظهر بود که ماشینهای ما به سوی مشهد مقدس به را افتادند.

بچه ها در داخل ماشین لباسهای زیادی را برای خشک شدن آویزان کرده بودند. زیرا عده ای از بچه ها لباسهای خود را در چشمه شسته بودند. در همین موقع بود که آقای فیاض پیشنهاد برگزاری یک ختم صلوات  به نیت اینکه سفری بی خطر و سلامت داشته باشیم برگزار کنیم .

به شهر بجنورد رسیدیم و در آن شهر هم توقف کوتاهی کردیم.تقریباً ساعت ۱۱:۲۰ دقیقه شب بود که به شهرستان قوچان رسیدیم و به زیارت آرامگاه «امام زاده سلطان ابراهیم»رفتیم و بعد از اینکه بچه ها از زیارت امام زاده برگشتند، شام که بسکویت و چای خوردیم و ساعت ۱۲ شب بود که ماشینهای ما آماده حرکت شدن و در طول راه آقای نورالدینی و آقای مقدم نژاد به کمک دیگر بچه ها دعای کمیل را در داخل ماشین خواندیم.تقریباً ساعت ۱:۳۰ دقیقه بامداد روز جمعه بود که به شهر مقدس مشهد رسیدیم و ساعت ۱:۴۵ دقیقه بود که در مقابل میدان ۱۷ شهریور مشهد توقف کردیم و وارد مهمانخانه حجت شدیم و همگی مشغول استراحت شدیم.

روز چهارم

صبح زود برای اقامه نماز صبح بیدار شدیم و بعد از نماز همگی بچه ها وسایل مورد نیاز خود را از داخل ماشینها به داخل مهمانخانه آوردند و صبحانه را که «چای و پنیر» بود، خوردیم. عده ای از بچه ها به حمام رفتند و بعد همگی برای زیارت آماده شدیم.

هنگام اذان ظهر و عصر، تمام کسانی که بیرون رفته بودند به مهمانخانه برگشتند. بعد از نماز حدود ساعت ۲ بعد از ظهر بود که به ما نهار «ساندویچ سوسیس» دادن بعد از نهار عده ای از بچه ها به حسینیه ای که پایین تر از مهمانخانه ما قرار داشت رفتند. آقای حاج صادق آهنگران هم نوحه ای به مناسبت ایام حضرت فاطمه زهرا(س) خواند. که در این میان هم آقای فیاض مشغول گرفتن عکس از حاج صادق بود. بعد در آن حسینیه نماز مغرب و عشاء را بصورت جماعت خواندیم. در هنگام برگشت به پاساژی رفتیم که در آنجا مارهای «سمی و غیر سمی»را به معرض نمایش گذاشته بودند. بعد از خرید بلیط «هر نفر ۵۰ تومان» به داخل ساختمان رفتیم و از مارها دیدن کردیم و بعد به مهمانخانه برگشتیم و شام «آش کشک» را خوردیم. بعد از شام جلسه قرائت قرآن شروع شد که تقریباً همگی بچه ها در جلسه شرکت داشتند.در جلسه آیات ۱ تا ۶ سوره قیامت را خواندیم و بعد از خواندن قرآن آقای مور دگر به تفسیر آیه های خوانده شده پرداختند. بعد از تفسیر، آقای مقدم نژاد برنامه سخنرانی آماده کرده بودند را اجرا کردند .

روز پنجم

صبح شنبه بعد از خوردن صبحانه که «تخم مرغ»  بود، به طرف حرم خواجه ربیع حرکت کردیم. پس از رسیدن، با  بچه ها به زیارت رفتیم و بعد گرفتن چند عکس  به حرم خواجه مراد رفتیم. ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه بود که به آنجا رسیدیم. پس از مقداری پیاده روی و بالا رفتن از جاده به مرقد رسیدیم. بعد از زیارت، عده ای از بچه ها به سر کوه رفتند و بعد به مهمانسرا برگشتیم. نماز ظهر و عصر را در همانجا به امامت آقای سفید زاده خواندیم و بعد از نماز، نهار که  برنج و خورست بادمجان بود، خوردیم.

بعد از شام که لوبیا چیتی بود با اعضای گروهمان (گروه بقیه ا…) زیارت عاشورا را با مداحی آقای نورالدینی خواندیم.

روز ششم

صبح زود بعد از اقامه نماز ،آماده شدیم که به طرف شاندیز برویم. در شاندیز خیلی به بچه ها خوش گذشت، عده ای مشغول عکس گرفتن از مناظر زیبا و عده ای هم مشغول بازی بودند. بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در ساعت حدود ۳:۳۰ دقیقه بود که به ما نهار سوسیس هندی و نوشابه دادند. بعد از نهار در  ساعت ۲ بعد از ظهر به مهمانخانه رسیدیم.

هنگام نماز مغرب و عشاء عده ای از بچه ها به مساجد اطراف رفته بودند و عده ای دیگر هم در داخل مهمانخانه نمازهایشان را خواندند. بعد از نماز شام املیت خوردیم. بعد از شام عده ای از بچه های گروه برای شوخی کردن شروع به دادن شعار علیه تدارکات کردند که باعث اعتراض شدید همسایگان طبقه پایین و بالای ما شد. حدود نیم ساعت بعد گروه حزب ا… مشغول خواندن زیارت حضرت فاطمه زهرا(س) شدند. و بچه های تدارکات شروع به پاک کردن سیب زمینی شدند. تا برای روز بعد نهار آماده کنند. بعد از پاک کردن سیب زمینی ها اکثر گروه ها آماده خوابیدن می شدند و عده ای از بچه ها هم برای زیارت به حرم رفتند.

روز هفتم

صبح روز دوشنبه ۲۳/۶/۷۷ صبحانه نان و پنیر  همراه یک گلابی و یک لیوان چای خوردیم بعد از صبحانه ،عده ای از بچه ها برای زیارت و گردش و خرید سوغاتی به بیرون رفتند و هنگام نماز ظهر و عصر بود که همگی به مهمانخانه آمدیم . بعد از اقامه  نماز،  نهار بریونی و نوشابه خوردیم و قرار شد که هر کس وسایل خود را جمع کند و اتاقها را تمیز و مرتب کنیم و خود را آماده حرکت به سوی دزفول کنیم.

حدود ساعت ۲:۵۰ دقیقه بعد از ظهر بود که حرکت کردیم، در طول راه حدود ساعت ۳:۴۵ دقیقه بود که به آرامگاه خیام در نیشابور رسیدیم و آنجا همگی بچه ها پیاده شدیم و به سوی مرقد خیام به راه افتادیم  و بعد از ۳۰ دقیقه توقف در نیشابور دوباره به راه افتادیم و بعد به شهر شاهرود رسیدیم.

 در آنجا نماز مغرب و عشاء را خواندیم  و بعد شام خوردیم و گروه تدارکات در پارکی که نشسته بودیم موکتها را پهن کردند و بچه ها در پارک و عده ای هم در ماشینها به خواب رفتند.

روز هشتم

صبح روز سه شنبه ۲۴/۶/۷۷ نماز را خواندیم حرکت کردیم تا  به شهرستان سمنان رسیدیم. حدود ساعت ۹ صبح بود که در داخل ماشین به ما صبحانه کره و مربا روی نان بربری دادند. حدود ساعت ۱:۴۵ دقیقه بود که به تهران رسیدیم. و در کنار مرقد امام خمینی(ره)توقف کردیم و در همانجا نهار چلوکباب و نوشابه خوردیم .

 

 بعد عده ای از بچه ها به زیارت و عده ای دیگر هم به فوتبال مشغول شدند. ساعت حدود ۵:۳۰ دقیقه بود که آماده رفتن شدیم. در بین راه خیلی از ما پذیرائی می کردند. گروه تدارکات به ما«تخمه، آدامس، شکلات، آب میوه، شربت، بسکویت، کیک ساندیس»به ما می دادند. بچه ها داخل ماشین خیلی با هم شوخی و بگو مگو می کردند. بعد از این شوخیها بچه ها شروع به برگزاری مراسم ختم صلوات شدند. در حالی که بچه ها مشغول صلوات فرستادن بودند سکوتی عجیب ماشین را فرا گرفت.

ما قم و اراک را پشت سر گذاشتیم تا به شهر بروجرد رسیدیم. بعد در کنار یکی از پارکها توقف کردیم. عده ای از بچه ها به مسجدی که در نزدیکی پارک قرار داشت رفتند. عده ای هم مشغول خواندن نماز شدند و عده ای هم در حال استراحت. حدود ۱:۴۵ دقیقه بامداد بود که شام کالباس و نوشابه حاضر شد بعد از شام دوباره بیشتر بچه ها به داخل مسجد رفتند، تا در آنجا بخوابند.

 اما به علت شلوغ کاری عده ای از بچه ها مسئول مسجد عده ای از بچه ها را  از مسجد بیرون کرد و به این علت  عده ای در پارک و عده ای هم در داخل مسجد به خواب رفتند.

روز نهم

بعد از نماز صبح حدود ساعت ۹:۱۵ دقیقه صبح بود که به سوی دزفول حرکت کردیم  و آقای مجید اباذری هم مشغول آمار گرفتن و شمارش بچه ها بود. در بین راه اکثر بچه ها مشغول سرگرمی هایی از جمله شطرنج، پر یا پوچ  و داستان گویی بودند. ساعت حدود ۱۰:۴۵ دقیقه بود که به ملاوی رسیدیم و در آنجا هم توقف کردیم. بچه ها برای استراحت به داخل پارک رفتند ،عده ای همدیگر را با آب چشمه ای که از وسط پارک می گذشت خیس می کردند و عده ای هم مشغول عکس گرفتن و آقای سفید زاده هم مشغول فیلمبرداری از بچه ها بود.

تقریباً ساعت ۱۱:۱۰ دقیقه بود که به سوی دزفول به راه افتادیم. حدود ساعت ۱۱:۲۰ دقیقه بود که از پل دختر هم گذشتیم. در طول راه اکثر بچه ها مشغول نوشتن ویا نقل خاطرات اردو بودند.

در ادامه راه آقای نورالدینی پیشنهاد کردند که  ما موقع رفتن به مشهد با صلوات بر محمد(ص) به راه افتاده ایم و باید با صلوات بر محمد (ص) پیاده بشویم. پس به این ترتیب بچه ها مشغول صلوات فرستادن شدند. تا به در مسجد رسیدیم و همگی پیاده شدیم و بچه ها مشغول بیرون آوردن وسایل از ماشینها شدند. بعد از بیرون آوردن وسایل خود را برای نماز ظهر آماده کردیم. بعد از اقامه نماز ظهر و عصر   وسایل خود را بر داشته و بعد از خداحافظی به سوی خانه راهی شدیم.

این تمام خاطراتی بود که در طول اردوی ۹ روزه به مشهد مقدس یادداشت کردم . اگر کمی یا کاستی و عیبی در خط و یا اگر خاطره ای جا افتاده است، به بزرگواری خودتان ببخشید.

 

از طرف مهدی نجار زاده

                                                                                                                   گروه بقیها…

                                                                                                                  چهارشنبه ۲۵/۶/۷۷

همچنین ببینید

۱۳۷۷-گزارش مسابقه راه کربلا

بسمه تعالی    مسابقه راه کربلا در خرداد ماه ۱۳۷۷ بین اعضاء جلسه جوانان  برگزار …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *