خانه / شهدای مسجد / 44-شهيد عليرضا نوري / زندگینامه شهید علیرضا نوری

زندگینامه شهید علیرضا نوری

بسم ربّ الشهداء و الصدیقین

علیرضا چون پرواز بیاموخت برفت. آری علیرضا هم رفت، اگر چه این را از خیلی ها شنیده ایم از بسیاری، ولی باورمان نمی شود آخر علیرضا را همگی دوستان و آشنایان و همکلاسیان و همرزمان و خلاصه همه و همه در بیان خود احساس می کنند فریاد او را، نفسهای او را و همه وجود او را ……

علیرضا نمرده است، او رفت تا بماند و ما مانده ایم تا برویم، روح او زنده است و یاد او در ذهن ها و احساسها حماسه ساز و شور و حرکت آفرین است. علیرضا رفت و برای خانواده اش افتخار و برای مکتبش سرفرازی و برای همپیمانانش شرف را به ارمغان گذاشت گویی که او با رفتن خویش به تازگی آمده است. خوشا بحالش…..

شهید عزیز علیرضا نوری بتاریخ ۱۳۴۷ در خانواده ای مذهبی در دزفول بدنیا آمد. تولد او که در یکی از روزهای سخت زمستان بود شور، هیجان و گرمی زایدالوصفی به جمع خانواده اش بخشید و به شکرانه این هدیه الهی و بدلیل علاقه شدید پدر و مادر وی، به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت نام وی را علیرضا گذاشتند. باشد نام وی یادآور شجاعت ها و سخاوتمندیها و مهربانی ها و مظلومیت مولایشان علی(ع) و نیز یادآور غریب مظلوم امام رضا(ع) باشد. تربیت وی در دامان پر مهر و محبت مادرش شروع گردید. آثار هوش، ذکاوت و مهربانی از همان اوایل زندگی در وی نمایان بود، بطوری که این صفات وی باعث می شد درجمع همسالان و همبازیهایش ازخصوصیات ویژه ای برخوردار باشد . شادابی و گشاده رویی و بی آزاری وی بلافاصله نظر هر بیننده ای را بخود جـلب میکرد. علیرضای عزیز سخاوتمندی و بخشش و ایثار را از همان دوران شیرین کودکی آغاز نمود افراد خانواده اش بارها شاهد بخشیدن و هدیه کردن اسباب بازیهایش به فرزندان خانواده های کم بضاعت بودند و او اینکار را از روی علاقه و با تصمیم خودش انجام میداد گویی خدای بزرگ چنین مقدر فرموده بود که این کودک اینگونه ایثار را در خود آزمایش کند و از مال اندک شروع و به جان و هستی ختم گردد.

در سن پنج سالگی بود که یکی از دوسـتانش ، پدرش را از دست می دهد ، علیرضا به مادرش گفته بود که من وقتی در حضور دوستم هستم پدرم را صدا نمی زنم تا به یاد پدرش نیفتد و دلش آزرده نشود .

آری علیرضا در دوران طفولیت علیرغم اینکه می بایستی بمانند هر کودک در رؤیاهای کودکانه اش سیر کند، با مسائل و واقعیات محیط زندگیش برخورد عینی و کاملا ادراکی داشت و این ویژگی وی باعث می شد که همیشه فراتر از سن خودش مسائل را درک کند و اقداماتی انجام دهد که بزرکترها را به حیرت وا دارد.

در سال ۱۳۵۴ وارد مدرسه می شود . در این دوران علیرضا با علاقه ، هوش و تشویق خـانواده اش مدارج دبستانی را یکی پـس از دیگری با مـوفـقیت تمام پشت سر گذاشت بارها به عنوان شـاگرد نـمونه از نظر درس و اخـلاق و پـاکیـزه گی و نظم مورد تشویق اولیای مدرسه قرار گرفت. ورود به مدرسه برای وی در حقیقت میدانی تازه و گسترده تر از محیط خانه و کوچه برای بروز استعدادهای خدادادیش بود. دفعاتی چند در مدرسه شاگرد اول می شد و یا جایزه دریافت می نمود ولی مهمترین خصوصیتی که در این برهه از زندگی کوتاهش نشان داد نظم و هوش و نیز قدرت مدیریت وی بود بطوریکه بارها به عنوان شاگرد و به عنوان مبصر کلاس انتخاب می گردید.   

در سال ۱۳۵۷ که انقلاب اسلامی شروع شده بود و حرکت توفنده امت میرفت تا کاخ ۲۵۰۰ ساله رژیم سلطنتی را به زباله دان تاریخ افکند در آن سال عـلیرضا به همراه برادران و دوستانش در تظاهرات شرکت کرده و همچون دیگر کودک مردان بزرگ انقلاب به همراه دیگر محصلان با تعطیلی کلاس به خیابانها می ریختند .

در این ایام با حضور مستمر در جلسات قرائت قرآن مسجد صاحب الزمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) که از مدتها پیش به آنجا می رفت ، حـضور خود را در جریانات مذهبی و سـیاسی و جمع بچه های مسجد تداوم می بخشد و در این رهگذر از برادران شهید کریم راجی و مجید صدف ساز کسب فـیض زیادی برد و با حـقایق اسلام و قرآن آشنا گردید. بعدها نیز در موقعی که بیاد این برادران شهید می افتاد بعنوان معلم علم و اخلاق از آنها تجلیل می کرد و یادشان را گرامی می داشت.

در سال ۱۳۵۹ بود که جنگ تحمیلی شروع و خاک اسلامی مان مورد هجوم قرار گرفت. در این سال علیرغم حملات موشکی مکرر به دزفول بهمراه خانواده اش در دزفول ماند و از آنجائی که مدارس تعطیل بود نتوانست در این سال درس بخواند ، ولی در عوض در مدرسه انقلاب و پهن دشت خطه ایثار درس مقاومت و ایثار و شجاعت و شهامت آموخت و از کلاسهای درس بـسیج و آمـوزش نـظامی ، عقیدتی نوجوانان بسیج سپاه استفاده  می برد و در سـال بعد نـیز ادامه تـحـصـیلاتش را به هـمراه حـضور در بـسیـج گـذرانـد. در آنجا بود که با وجودی که از همه دوستانش کوچکتر و کم سن تر بود لیاقت فوق العاده ای در برنامه ریزی ها از خود نشان می داد در مسابقات تجوید قرائت قرآن اول شد و یک جلد کلام الله مجید جایزه گرفت. در سال ۱۳۶۴ و مقارن ورود به دبیرستان به تهران عزیمت نمود و بدین صورت برای مدتی جهت کسب علم از محیط خانواده و زادگاهش دور شد و نزد برادرش زندگی می کرد . در دبیرستان وارد رشته ریاضی فیزیک شد. در این سال جهت گذراندن دوره طرح کاد وارد جهاد دانشگاهی دانشگاه علم و صنعت شد و در بخش برق دوره دید و در آنجا نیز با نظم و اخلاق و ادب خاصی  که همیشه معرف شخصیت او بود توانست تحسین استادان خود را بر انگیزاند و دوره خود را با نمرات عالی پشت سر بگذارد . ولی بالاخره بخاطر علاقه شدید وی به زادگاه و به دوستان و پدر و مادرش یکسال بیشتر تاب تحمل در محیط تهران را نداشت و به دزفول برگشت. بمحض بازگشت از تهران روند جدیدی در زندگی وی شکل گرفت او به دلیل علاقه شدید به رشته پزشکی و با توان و بنیه درسی که دارا بود رشته خود را تغییر و به رشته تجربی رفته و برای دوره طرح کاد به بهداری سپاه پاسداران دزفول رفت. او که تا کنون موفق به حضور در جبهه ها نشده بود و یکبار نیز به دلیل سن کم وی را از اعزام محروم کرده بودند تلاشی دامنه دار برای رفتن به جبهه و یاری رساندن به رزمندگان را شروع نمود و به همراه دوستان قدیمی در اعزام روز ۱۸ آبان سال ۱۳۶۴ شرکت نمود و بعد از طی سه ماه آموزشی به جبهه اعزام گردید. در دوره آموزشی نیز استعداد و زیرکی زیادی از خود نشان داد. به دلیل اینکه اولین بار بود که وی به جبهه اعزام می شد مسئولین واحد وی می خواستند او را از واحد رزمی محروم و در قسمتهای تدارکات و بعداً نیز امداد بگذارند، ولی هیچکدام را نپذیرفت و با اصرار و لیاقت به برادران مسئولش پذیراند که وی را در واحد رزمی جایگزین کنند . و بدینسان وارد گردان بلال گردید. در دوره آموزشی علیرغم تعلیمات شدید و سخت آبی ـ خـاکی که متـضمن انرژی بدنی زیادی بود و باعث خستگی زیادی می شد پس از پایان تمرینات روزانه به گوشه ای می رفت و قرآن می خواند. در این ایام قرآنی را که در دوره مدرسه بعنوان جایزه دریافت نموده بود، با خود جبهه برد و تا قبل از عملیات موفق به ختم آن شد. شهید عـلیرضـا قـبل از عـمـلیـات چـنـدین بار به دوسـتـانـش مـی گـویـد : شــهید می شوم و می گوید با خـوابهایی که دیـده ام یـقین دارم شـهید خواهم شد. بدین طریق علیرضا هر روز منتظرعـملیات می شود، برای آخرین بار از پدر و مادرش خداحافظی کرد و نگاه آخرش بخانه و پدر و مادر و دیگر دوستان معنی خاصی می داد. از آنها خداحافظی می کرد و وعده دیدار بروز قیامت می داد. آری بالاخره بعد از روزها انتظار در شب ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ عملیات والفجر ۸ با رمز یا زهرا(سلام اللّه علیها) شروع شد.

علیرضای عزیز نیز در شب عملیات به همراه دیگر برادران گردان بلال از اروند می گذرد ( قصه پر هیجان و شرح امدادهای خداوندی در نصرت برادران رستگار. از اروند ماجرایی دارد که علیرضای عزیز در روزهای آخر عمرش آنرا بصورت خاطره ای نوشته است …. ). شهید علیرضا عملیات را با موفقیت انجام داده و به پشت خط منتقل می شود مسئولین به وی و دیگر دوستانش مرخصی می دهند که به دزفول بیاید ولی علیرضای عزیز  نمی پذیرد و اصرار دارد که تا پایان حمله در جبهه بماند و این بار نیز موفق شده و در روز پنجم عملیات که پـاتکهای دشمن بعثی شروع شده او به هـمراه دیگر بـرادران به عنوان کمک آرپی جی زن به خط رفته و در روز جمعه ۲۵ بهمن ماه در ساعت ۶:۱۰ بعد از ظهر به آرزوی خود که همان رسیدن به معبود خویش است، میرسد. بله خبر شهادت او را ۴۰ روز بعد از خداحافظی وی به خانواده اش اطلاع می دهند.

علیرضا قفس تن را می شکند و کبوتر گسسته بال روح بلند پروازش پر می زند و چهره شب را رنگ خون غالب می شود و نیز صدای شوم جغد با سفیر خمپاره ها هم آواز می شود و خورشید را در سوگ ستاره ای دیگر در فردا و فرداهای روشن می نشاند.  

آری و علیرضا این چنین آرامش ابدی خویش را باز یافت آرامش رهایی از بار سنگین یک امانت.

خواهرم، برادرم:

این سرنوشت یک دلباخته است او که دل خویش را به عشقش باخت. او که بیقرار تر از طوفان، پر خروش تر از دریا، استوارتر از کوه، پاکتر از اشک، فروزان تر از خورشید، عشق را بر صحنه زندگی برای من تو بازیگر بود.

آری بیائید تا بر مزارش آه و درد اشک ریزیم و بار دیگر تلخی یک حقیقت و زیبایی زندگی یک عاشق را بیاد آریم و دیگر بارقهرمانی از تبار مدینه عشق را، بیایید چون نی خشکی بر لبان خنیاگر دوستان آهنگ فراق را بنوازیم، بیایید . . . .

  علیرضا تو رفته ای اما عشق تو را ، درد تو را ، ایمان تو را ، خاطره تو را در یاد خواهیم داشت.

علیرضا دیروزی که از تو گذشت فردای ماست و دیباچه زندگی ما.

راهت پر رهرو و یادت در خاطره ها همیشه جاوید باد.

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما.

 

همچنین ببینید

پیشتاز و وفادار-خاطره‌ای از برادر صادق حبشی

  بسم الله الرحمن الرحیم   به نام خداوند سبحان و با سلام به همه …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *