خانه / شهدای مسجد (صفحه 21)

شهدای مسجد

به یاد حبیب

 بسمه تعالی بارقه عشق و خلوص در نگاهش مختصر شده بود. بر فراز سیمای جذابش آفتاب اطمینان موج میزد، در سیمایش که کتاب صداقت و صفا و آیینه شفاف خلوص و ایمان بود، تصویر روشن هجرت نقش بسته بود. دلش را عشق حسین بی تاب و دیدگانش را محبت او …

ادامه نوشته »

مصاحبه با برادر صادق کلانتر همرزم شهید

بسم الله الرحمن الرحیم س- معرفی شهید حبیب وکیلی ؟ ج- شهید حبیب وکیلی در سال ۱۳۴۸ چشم به جهان گشود و آغاز آشنایی من با آن بزرگوار به سال های آغازین دوران دبیرستان باز می گردد که در این دوران صمیمیت عمیقی بین ما ایجاد شد بگونه ای که …

ادامه نوشته »

نامه ای به برادر منصور نوری زاده

بسم اللّه الرحمن الرحیم  خدایا نمی دانم چرا دلم گرفته و توان گرفتن قلم را ندارم. خدایا شاید از فراق دوستان خداییم باشد. خدایا حق دارم که دلم بگیرد. مخصوصاً برای دوستی که مرا به تو وصیّت می کند و مرا به یاد تو می اندازد. خدایا در تمام این …

ادامه نوشته »

زندگی نامه شهید حبیب وکیلی

بسم الله الرحمن الرحیم   و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون شهید حبیب وکیلی سالک پاکباز کربلا و از تبار مخلصان پاکباز در تاریخ ۱۳۴۸ در شهرستان  به دنیا آمد . در سیمای آرام و خندانش، ایمان و اطمینان و در نگاهش، …

ادامه نوشته »

مصاحبه با مادر شهید صدف ساز

مجید خیلی بچه عاقل، سنگین و با نشاطی بود، اخلاقش، گفتارش، رفتارش، خیلی خوب بود. بعضی مواقع با خنده به من می گفت: می روم و شهید می شوم یکدفعه برایم گریه زاری نکنی. آمد و نشست سر پله توی حیاط من داخل آشپزخانه بودم قرآن را گرفت و گفت: …

ادامه نوشته »

‘گزیده ای از دفتر خاطرات

گزیده ای از دفتر یادداشت و خاطرات شهید مهدی عیدی مراد: ۱۷/۱۰/۶۰: خدایا، بار الها تو خودت پدرم را راضی کن که من در این حمله ی اخیر که در کرخه نور است شرکت کنم. شاید در این حمله من نیز لیاقت شهادت را داشته باشم. ۲/۱۱/۶۰: مهدی! توجه کن …

ادامه نوشته »

مصاحبه با برادر محمود اصغر پور همرزم شهید

بسم الله الرحمن الرحیم   در سنن دوازده سالگی با ایشان آشنا شدم که علتش معرف، پرهیزگاری و تقوای ایشان بود که  مرا جذب خود کرد. ایشان واقعاً از شاگردان کریم راجی بودند کریم راجی هم همیشه می گفت متقی کسی است که شکمش فرورفته باشد لذا ما با ایشان …

ادامه نوشته »

خاطره ای از شهید عیدی مراد

اواخر سال ۱۳۵۹ بود. من در آن زمان در دفتر فرماندهی سپاه اهواز شاغل بودم. یک روز بطور غیر منتظره ای در دفتر کارم با مهدی مواجه شدم. او که از دزفول آمده بود درخواست داشت تا کمک کنم تا با خیل بسیجیان از اهواز به جبهه اعزام شود وقتی …

ادامه نوشته »

زندگی نامه شهید عیدی مراد

–        دوران کودکی و درس: شهید مهدی در سال ۱۳۴۳ در خانواده ای متدین و کشاورز در شهر شهید پرور دزفول دیده به جهان گشود. چون پدر و مادرش علاقه ی وافری به دین مبین اسلام و ائمه اطهار (ع) داشتند نام مبارک مهدی را بر او نهادند. مهدی در …

ادامه نوشته »

دست نوشته ای از شهید صدف ساز

بسم الله الرحمن الرحیم من تا کلاس دوم دبیرستان خوانده ام و از طول جنگ تا به حالا  به علت حضور در جنگ درس را کنار گذاشته ام و شرکت می کنیم در جبهه و کمک می کنیم به نیروهای رزمنده. ما حدوداً دو ماه است که در پادگان هستیم …

ادامه نوشته »