خانه / شهدای مسجد / 30-شهيد عبدالمجيد صدف ساز / مصاحبه با برادر حمید رضوانی نیا در مورد شهید صدف ساز

مصاحبه با برادر حمید رضوانی نیا در مورد شهید صدف ساز

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از برادرانی که می خواهم در مورد ایشان صحبت کنم شهید عبدالمجید صدف ساز می باشد که ایشان واقعاً‍ یکی از الگوهای بچه های مسجد بود، ایشان همیشه لبخندی به لب داشتند که با اینکه من سن کمی داشتم هنوز لبخند ایشان یادم نمی رود، مخصوصاً با نوجوانان خیلی برخورد نرم داشتند و ایشان شخصی بودند که از لحاظ معنویت به نظر من به مقاماتی رسیده بودند و بر این گفتارم دلیل دارم.

 یکی از دوستانی که با ایشان جبهه بود قبل از عملیات فتح المبین ایشان را این گونه توصیف می کند که مجید در بین بچه ها در پادگان کرخه امام جماعت بود و ایشان را خیلی قبول داشته اند. ایشان بعد از این که نماز را می خواندند سخنرانی کوتاهی برای نمازگزاران می کند ولی در این سخنرانی کوتاهش معلوم است که فکر و ذکرش دنیا نیست تمام از آخرت و خدا می گوید و بچه ها را به مسائل معنوی دعوت می کند ، آن شب آنقدر گریه می کند که وقتی نیمه های شب بیدار شدیم دیدیم بالش ایشان از اشک خیس شده است. دیگر اینکه چند شب قبل از عملیات فتح المبین ایشان به خطوط دشمن نفوذ می کند و به نیروی اطلاعاتی برای کسب آخرین اطلاعات از نیروها و ادوات دشمن کمک می کند در برگشت او را دیدیم که می چهره اش بر افروخته ای است گویی منظره ای دیده که ایشان را از خود بی خود کرده است، همینطور هاج و واج نگاه می کرد، رفتیم با او سلام کردیم کشیدمش کنار گفتمش، مجید چه دیده ای؟ سعی می کرد تا جواب ندهد اما بعدها دستگیرم شد که یا اینکه با امام زمان(عج) ملاقات داشته یا اینکه مکان شهادت خود را می بیند . حتی بچه ها را وعده داده بود که چگونه بدنش ترکش می خورد و به شهادت می رسد. . .

گفتم که معمولاً لبخندی بر لبان مجید می دیدیم حتی وقتی که خبر شهادت عبدالکریم راجی به گوش بچه ها رسید یادم است اوایل مهر بود مدارس تازه باز شده بودند و ما هم از مدرسه تازه آمده بودیم، نزدیک مسجد که رسیدیم که یکی از دوستان گفت “فهمیدی” گفتم: چه! گفت: کریم شهید شده! خیلی ناراحت و گرفته شدیم وقتی فهمیدیم کریم شهید شده تعدادی بچه ها خود را باختند، می گفتند که بعد از کریم چه کسی را داریم . بچه ها از لحاظ عاطفی یک ضربه‍ عجیب دیده بودند و گروهی آمده بودند و گوشه مسجد نشستند دور هم برای هم تعریف می کردند و گریه می کردند یادم است شهید مجید صدف ساز با آن لبخند همبستگی به نظر من خیلی برافروخته تر و شاداب تر با دوچرخه وارد مسجد شد و سلام کرد وقتی گریه بچه ها را دید خیلی عصبانی شد و بچه ها را دلداری داد و گفت اگر ما کریم را نداریم خدای کریم را داریم اگر او را از دست داده ایم به حال خودمان گریه کنیم که مانده ایم و آنچنان آن صحنه جالب بود که فکر نمی کنم هیچ صحنه ای جایگزین آن شود صحبت های شهید زیبا و بجا بود و برای بچه ها واقعاً تسکین بود به خصوص که برای بچه های سوال بود که چه کسی جایگزین کریم می شود چون خودش قبل از شهادت مجید را به عنوان سرپرست جلسه معرفی کرده بود.

 یکی از خصوصیات مجید این بود که خیلی تواضع داشت، حتی با کوچکترها سلام می کرد، یکی از خصوصیات بارزش این بود که به بچه های مسجد سر میزد هر چند کوچک باشند. در خانه هایشان می رفت مسئله ای یادشان می داد، حدیثی یادشان می داد یا مطلبی برایشان می گفت و در آخر به آنها شکلاتی می داد با بچه ها خیابان ها و کوچه ها هم همین طور بود خانه شان در کوچه ای نزدیک مسجد بود. مجید همیشه مقداری شیرینی یا نخود کشمش همراهش بود که به دیگران تعارف می کرد.

شهید صدف ساز انسانی مبتکر بود، یعنی منتظر نبود تا کسی بگویدش چه کن، بلکه خودش جلسه را خط می داد، برنامه می ریخت خودش معمولاً ابتکار به خرج می داد که بچه ها تعجب می کردند که این آدم چقدر خوش فکر است،‍ چقدر در اداره مسجد مبتکر است ایشان فقط در جلسه ابتکار نداشتند بلکه در خیلی از کارهای هنری هم دستی داشتند، حتی وصیت نامه ایشان که چاپ می شود الله اکبر را در بالای وصیت نامه اش با طرح خودش می کشد که همان در کنار عکس ایشان در وصیت نامه ایشان چاپ شد.

 

همچنین ببینید

مصاحبه با مادر شهید صدف ساز

مجید خیلی بچه عاقل، سنگین و با نشاطی بود، اخلاقش، گفتارش، رفتارش، خیلی خوب بود. …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *