بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند سبحان و با سلام به همه شهدای گرانقدر و والامقام ۸ سال دفاع مقدس بالاخص شهدای عزیز مسجد که با رفتنشان درس اخلاص به ما آموختند.
یکی از شهدای عزیزی که کمتر نام او در مسجد برده می شود و تقریبا کسی او را نمی شناخت برادر شهید علیرضا نوری است که همگام و همراه با سایر بسیجیان مخلص مسجد راهی جبهه شد و همپرواز با شهدای گرانقدر به دیار دوست شتافت.
علیرضا از همان اوائل آشنائی با بچههای مسجد شیفته بچههای قرآن شده بود و یک لحظه نمی توانست بدون آنها باشد حتی زمانی که بعضی از بچههای مسجد قرار بود از گردان عمار به گردان بلال منتقل شوند من شاهد بودم که علی رضا چقدر به مسئول پرسنلی پادگان اسرار می کرد که ترتیب انتقال او را هم بدهند.
حال و هوای جبهه علیرضا را خیلی عوض کرده بود. من فکر میکنم او بچهای نبود که در زندگی رنج و سختی کشیده باشد حتی مادرش به او گفته بود که باید لباسهایت را بیاوری خودم بشویم. اما در جبهه علی رضا شتابان به طرف سختیها و زحمات جبهه میدوید. فراموش نمیکنم در پدافندی فاو و بعد از عملیات والفجر ۸ در سنگر خسته و کوفته درازکش بودیم که یکی از برادران گردان دو سه نفر را میخواست برای انتقال نهار از تدارکات گردان به سنگرها و این علیرضا بود که از جمع ما بلند شد و به طرف تدارکات میدوید. هنگام حمل غذا دشمن چند گلوله خمپاره اطراف بچهها می زند و همه غذا را رها می کنند و در سنگرها پناه می گیرند اما علیرضا سریعتر از بقیه غذا را به سنگر هم رزمانش میرساند. حتی در آخرین لحظات عروجش فرمانده ما به دنبال کسی بود که بعنوان کمک آر پی جی انتخاب کند و باز هم علیرضا بود که دلیرانه در کنار شهید عزیز محمدرضا شاحیدر قرار میگیرد و برای او گلوله آماده میکند و در همین حال بود که دشمن زبون پیشانی او را هدف گلوله قرار میدهد و نام علیرضا در کنار سایر شهدا ثبت میگردد. یادش گرامی و راهش همیشه پر رهرو باد.
والسلام
نادر(صادق) حبشی
۷۴/۸/۱۵