خانه / شهدای مسجد / 44-شهيد عليرضا نوري / دست نوشته ای از شهید نوری

دست نوشته ای از شهید نوری

 

و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رما

 

داستان و صحبتی را که می نویسم ممکن است برای بعضی حماسه و شجاعت باشد اما برای من و برای برادرانی که جبهه بودند حماسه و خواب نبود بلکه امداد و نصرت باری تعالی و معجزه عینی است .

شب ۲۱ بهمن ماه شب حمله بود شب مرگ و زندگی، شبی که سرنوشت جنگ و ملت مسلمان را روشن می ساخت شب عبور از اروند رود. رودی نسبتاً عریض و با سرعت زیاد.

همه آماده بودند تا با هجومی بی امان سنگرها و مواضع دشمن را به یاری خدا در هم شکنند عملیات آغاز شد و قایقها یکی پس از دیگری به ساحل دشمن می رسیدند در میان آن همه نیرو آتش و زیر نور منورها قایق ما به طور ناگهانی از حرکت ایستاد و ۵ نفر از ما سوار قایق دیگری شدیم و هنوز چند لحظه نگذشته بود که قایق قبلی روشن و حرکت کرد و قایقی که ما پنج نفر سوار آن بودیم از کار ایستاد در آن هنگام در فکر ما چه می گذشت؟ خداوندا آیا ما به ساحل می رسیم یا نه و آیا دشمن ما را دیده و در آن هنگام فقط کاری که می توانستیم بکنیم ذکر خدا بود و توسل ائمه بود ذکر یا الله و توسل به امام زمان، به هر طرف که نگاه می کردیم به جز گلوله چیزی نمی دیدیم.

گلوله آر پی جی در چند متری می افتاد و عمل نمی کرد گلوله آر پی جی دیگر که در چند متری بدون اینکه مانع اصابت بکند خود به خود، می ترکید و گلوله های تیر بار تا چند متری می آمدند و گویی یکباره محو می شدند در آن لحظه وقتی نگاه به پشت سر خود کردیم گلوله ها را می دیدیم که به طرف قایق می آیند و ما هم به خاطر اینکه روحیه خودمان را از دست ندهیم پشت به طرف گلوله ها کردیم و به ذکر خود ادامه دادیم و آیه شریفه وجعلنا را زیر لب زمزمه می کردیم و با صدایی که از درون سینه هامان و از صمیم قلبمان بیرون می آمد ندای یا ابا صالح المهدی ادرکنی را سر می دادیم که بعد از مدتی صدای قایق خودی را شنیدیم که پر از مهمات بود و وقتی به ما نزدیک شد به علت وجود مهمات درون قایقشان مانع سوار شدن ما می شد اما آیاکسی آن زمان و لحظه حساس می توانست تحمل آورد؟ خلاصه هنوز نزدیک نشده بود که با گریه و امید به خداوند و گفتن یا الله یا الله از فاصله یک متری خودمان را به طرف قایق پرتاب می کردیم تا اینکه سوار شدیم و هنوز چند متری به طرف نور قرمز که بیانگر راه باز است نرفته بودیم که چراغ قرمز خاموش شد و ما مسیر را گم کردیم و به طرف دشمن می رفتیم که به یاری خدا بعد از مدتی متوجه شدیم و با شلیک کلت منور معبر را دیده و با سرعت به طرف معبر رفتیم اما با وجود سیم های خاردار قایق از حرکت ایستاد و ما خود را به داخل آب انداختیم و با زحمت زیاد و با روحی پر از امید به خدا و نصرت حق از آب گذشته و به ساحل رسیدیم اما این گونه اتفاقات و معجزات را همه و هر کسی باور و قبول ندارد و ممکن [است] این حکایت و یا به عبارت دیگر این حقیقت برای افرادی که سر و کاری با جبهه ندارد خنده آور و بی اهمیت باشد و اینگونه خبر ها را هیچکس نمی تواند به طور کامل باور کند مگر این که خود همت کرده و یا به میدان حق گذشته و از  نزدیک شاهد امداد و معجزات الهی شود. آری این گونه ای از امدادها و یاری الهی است که آن همه ذکر و زمزمه و جعلنایمان و آن خلوص و امید به نصرت و یاری خداوند بود که سبب آن همه امداد و معجزات شد.    

 

همچنین ببینید

پیشتاز و وفادار-خاطره‌ای از برادر صادق حبشی

  بسم الله الرحمن الرحیم   به نام خداوند سبحان و با سلام به همه …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *