خانه / نشریه / طنز (صفحه 3)

طنز

گفت مقداری بده بنزین و خود را وارهان…

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت کاری دست و پا کن جای مستی ای فلان گفت بهر بی کسانی مثل ماها کار نیست گفت با ماشین خود سبزی فروشی پیشه کن گفت ماشینم که پیکان است، وانت بار …

ادامه نوشته »

آهنگران را از ارتفاع ۲۰ متری «پل دزفول» هل داد!

(دز ان ان)،در یک نگاه، حس می کنی، جانشین لشکر خوبان است، متوسط قامت و دلنواز، انگار تازه از بهشت بر آمده باشد، لبخندی می زند شیرین، تو احساس می کنی دارد می گوید: می بینی من چقدر خوب هستم، چه لبخند قشنگی دارم! «کامران قهرمان دوست» ساروی، سبزه روی، …

ادامه نوشته »

نامه بسیار خنده دار غضنفر به همسرش

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه خلاصه همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟ غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم…. همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن …

ادامه نوشته »

مرغ یک پا دارد یا قیمتش ….؟!؟

این پرسش عمیق فلسفی که «اول مرغ بود یا تخم‌مرغ» در طول تاریخ بشری و بخصوص از زمانی که علم شروع کرد به پیشرفت و هی همین‌طور پیش رفت تا رسید به زمان ما، همواره در ادوار مختلف تاریخی، ذهن کنجکاو بشر را به خودش مشغول و معطوف کرده است؛ …

ادامه نوشته »

توهم

دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه! این‌طوری تعریف می‌کنه: من حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم …

ادامه نوشته »

داستان طنز کوتاه

کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. "بابی" پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟ بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش …

ادامه نوشته »

چهار دانشجو

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند. روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوارکردند به این صورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون …

ادامه نوشته »