خانه / شهدای مسجد (صفحه 29)

شهدای مسجد

زندگینامه شهید عزیزاله ادیبی پور

  بسم رب الشهدا ء والصدیقین   نام پدر : ماشاء الله                                    محل شهادت : جبهه صالح مشطّط  تاریخ شهادت : ۱۵/۲/۱۳۶۰     تاریخ تولد :  1342       نوع عضویت : بسیجی                                                     عزیز اللّه ادیبی پور در تاریخ ۱۳۴۲ درشهرستان دزفول چشم به جهان گشود. از بدو شروع انقلاب یعنی …

ادامه نوشته »

پیشتاز و وفادار-خاطره‌ای از برادر صادق حبشی

  بسم الله الرحمن الرحیم   به نام خداوند سبحان و با سلام به همه شهدای گرانقدر و والامقام ۸ سال دفاع مقدس بالاخص شهدای عزیز مسجد که با رفتنشان درس اخلاص به ما آموختند. یکی از شهدای عزیزی که کمتر نام او در مسجد برده می شود و تقریبا …

ادامه نوشته »

خاطره‌ای از شهید مسعود شاحیدر از برادر حمید رضوانی نیا

بسم الله الرحمن الرحیم   هر چه بخواهم بنویسم بسیار ناقص خواهد بود با این وجود برای تسلی خاطر خودم هم که شده به خود جرأت می‌دهم و می نویسم. شهید مسعود شاه حیدر را بعنوان مرکز ثقلی برای جلسه می شناختیم، او شمعی بود که پروانه ها بدورش مستانه …

ادامه نوشته »

که بودند؟!- خاطره‌ای از برادر علی منیئی فر

«بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان» «آنانکه به هزاران دلیل زندگی می کنند به یک دلیل نمی میرند و آنانکه به یک دلیل زنده اند با همان دلیل نیز خواهند مرد.» صحبت از شهیدان، این قافله نور و کاروان عشق و حماسه است آنانکه جان خویش به فردوس برین الهی …

ادامه نوشته »

محسن آمد..-خاطره‌ای از برادر حسن مشیری

بنام او که خوبان را در نزد خویش مأوی می دهد   اذان صبح نزدیک بود، روزی تازه و پرخاطره را در پیش داشتیم شعله فانوسی که به سقف چادر آویزان بود را زیاد نمودم. محسن(شهید محسن خلف پور) را دیدم، سنگین و متحیر چشم باز کرده بود و هیچ …

ادامه نوشته »

تبسم غروب-خاطره از برادر ناصر افخم

بسم الله الرحمن الرحیم   بچه ها هر کدام برای روزی که ماهها و روزها برای آن ساعت شماری می کردند حاضر می شدند. هر کس مشغول کاری بود به ناگاه گروهان ما را برای قرائت پیام امام جمع نمودند، تقریبا این آخرین تجمعی بود که بچه ها را با …

ادامه نوشته »

برگزاری جلسه-خاطره از احمد نورالدینی

درست بخاطر دارم پس از اعزام نیروی ۱۸/۸/۶۴ ( قبل از عملیات عظیم والفجر ۸) در آن روزهای که کم کم زمستان از راه می رسید و مدعیان سیاست باز در کنار شومینه گرم خانه آرمیده بودند، آموزشهای سخت و دشوار (گر چه برای این بزرگواران شهید معنا و مفهومی …

ادامه نوشته »

روح بزرگ-خاطره‌ای از برادر مسعود مشیری

«باسمه تعالی شأنه» مردم بر شهدا، شاهدان همیشه تاریخ، سلام بر شهدا، طلایه داران میادین عشق و ایثار. و سلام بر ما نیز، اگر پویندگان مکتب عشقیم. راستی شهدا را چه چیزی شهید کرد. احساس وظیفه مسلمانیشان – غیرت ملیشان –حماسه جوئی و بی باکیشان یا … .  نه، نه …

ادامه نوشته »

دوست دارم به شهدا بپیوندم-خاطره ای از مهندس محسن خجسته مهر

  «دَکعَتَان فِی العِشق لَا یَصِّحُ وُضُوهَهُمَا اِلَّا بِاالدَّم» بنام او که فرمود شهید بی مرگ است .   علی‌رغم علاقه وافری که به نوشتن دارم، دلم می‌خواست سخن عشق را بدون هیچ واسطه‌ای و بی‌حضور هیچ حاضری طرح کنم. حتی لب را نیز به واسطه نگیرم چه رسد به …

ادامه نوشته »

خاطره‌ای از مهندس محسن خجسته مهر

  *شهدا قبل از شهادت همراهان خود را می‌شناسند: از جمله کسانی که انس و الفتش با حبیب وکیلی برایم دیدنی بود، شهید عبدالکریم تیغکار بود و از طرفی انس و الفت عبدالکریم با شهید یوسف جاموسی برای ما روشن بود مدتها بود که بعد از شهادت یوسف رابطه کریم …

ادامه نوشته »