خانه / به قلم شما / داستان کوتاه

داستان کوتاه

داستان: پلیس روانی و قاتل

بنام او و بیاد او و ان شاا… برای او آغاز میکنم   نام داستان:پلیس روانی و قاتل   در روزهای سالی که گذشت جوانی بود بنام فرزاد شایان که دانشجوی رشته حقوق دانشگاه صنعتی شریف تهران بود جوانی رزمی کار و مودب و عاقل و باشهامت بود و تصمیم …

ادامه نوشته »

روشنای چشمانمان…

خسته روی بلوار وسط خیابان نشسته بود هوا گرم بود عرق پیشانیش را با گوشه چادرش ارام خشک کرد نگاهی به اطرافش کرد . کمک بقیه رو رد می کرد بعد از انجام کارم در حال برگشت دیدم هنوز جای خود خود نشسته بود . ب طرفش رفتم سلام کردم …

ادامه نوشته »

داستان کمربند مشکی (مسعود قالب زاده)

روزی روزگاری در زمانهای باستان و قدیم در جزیره یا منقطه ای بنام اوکیناوا در ژاپن هنررزمی کاراته ابداء و بوجود آمد؛ دراین منطقه اشخاص و افراد خاصی تحت نظارت استادان بزرگ هنرزرمی کاراته در سبک های مختلف تمرینات سخت و طاقت فرسا و مداومی را انجام میدادند و ضربات …

ادامه نوشته »

داستان یزدان و ماهان

بنام خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد.   روزی روزگاری در یک دهکده زیبا و خارج از شهر دو رفیق جوان به نامهای یزدان و ماهان بودند که باهم زندگی میکردند و بر روی زمینهای خود کشاورزی و زراعت میکردند و هردو دارای ویژگی ها و خصوصیات منحصر …

ادامه نوشته »