خانه / به قلم شما / دست نوشته ها / در گرفتاری هایم شما ها را می خوانم-دومین دلنوشته

در گرفتاری هایم شما ها را می خوانم-دومین دلنوشته

زمان گذشت،لحظه به لحظه،دقیقه به دقیقه،ساعت به ساعت،روز به روز،آری با گذشت زمان فراموش کردن خیلی آسان می شود،زندگی مثل رفاقت است،معرفت و بی معرفتی ما ،نسبت به خود،آری فراموش کردن خدا،اهل البیت،شهدا در زندگی هم نوعی از بی معرفتی ست که من انجام داده ام ،می دهم ،در طول زندگی،زمانی آنان{شهدا و اهل البیت} را می خوانم که یا برای رفع مشکلاتمان باشد یا واسته ی توبه، بعد سر انجام آن، شکستن آن،باز سرافکندگی برای خود ، می باشد،وبا ابروی انان بازی کردن ، یا برای گفتن این که ،من مسلمانم، نام خدا و اهل البیت و شهدا را بازیچه ی زبانم قرار می دهم،بله شهیدان هم جزء کسانی بودند که در حقشان بی معرفتی کردم،که پس از مدتی کارهای بزرگ آنان {یعنی فدا کردن جان خود و…}فراموش کردم،این سوال را چند هزار بار از خود پرسیده ام،که تو برای خودت و شهیدان چه کرده ای، که در آخرت جواب داشته باشی،و همیشه جواب من این است هیچ کاری،بله هیچ کاری،گاهی اوقات به این فکر میکنم که چقدر غرق گناه شده ام اخرت را فراموش کرده ام و فراموش کرده ام که در آخرت کسانی مثل اهل البیت شهیدان می آیند و من روی نگاه کردن به آنان را ندارم،خدایا باز من هزاران بار هر وقت بی وقت  می گویم شهدا شرمنده ام، ولی باز کار خود را انجام می دهم.

این بود دلنوشته ی من im-kh، ممنون از نگاهتون

 

همچنین ببینید

خدا نگهدار ماه پاکی بندگان گناهکار

 رمضان گذشت، شاید برای چند روز گناه نکردیم ،چقدر زیبا گذشت ،این روز ها و …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *