خانه / نشریه / پايتخت مقاومت / داستان آفتابه و یخ

داستان آفتابه و یخ

پادگان آموزشی شهید بخردیان بهبهان

از سال ۱۳۷۰ به این طرف هیچ اطلاعی از این مرکز آموزشی ندارم . شاید باشد و شاید نباشد. اما در  اواسط  دهه ۶۰ برای آموزشهای کوتاه مدت مورد استفاده قرار میگرفت .آن زمان آب لوله کشی به آنجا نرسیده بود . و آب پادگان توسط منابع فلزی تامین میشد . تابستان سال ۱۳۶۵برای آموزش کوتاه مدت سه روزه به آنجا اعزام شدیم حوالی ظهر به پادگان رسیدیم . هوا به شدت گرم و سوزان بود . نزدیک اذان  ظهر خود را برای نماز آماده میکردیم . هنگام مراجعه به وضو خانه متوجه شدم تعداد زیادی از نیروها درصف دستشویی هستند . آنچه باعث تعجبم شد این بود که هریک از نیروها  یک آفتابه و یک تکه یخ دردست داشتند . آفتابه برایم معمولی و مشخص بود اما یخ برایم قابل توجیه نبود. از نفر آخر صف پرسیدم یخ برای چیه ؟ گفت : تو هم بردار میفهمی !!!! بی اختیار من هم یک تکه یخ و یک  آفتابه برداشتم نزدیک دستشویی که رسیدم همه چیز مشخص شد . آب منابع به اندازه ایی داغ بود که کاملا"سوزانده بود یعنی حداقل ، سوختگی از نوع درجه یک را ایجاد میکرد.یخ را که داخل آفتابه میریختی  تازه آب به حدود ۴۵ درجه میرسید !!! یعنی قابل تحمل میشد. من گرمای آب را در مخازن حمام در دزفول دیده بودم اما این داغی چیز دیگری بود !!!

منبع:سرزمین خاطره

همچنین ببینید

دزفول شهری ماندگاربا امتحان الهی

دزفول علاوه بر جغرافیای زیبای طبیعی آن که از نعمت های بیکران الهی برخوردار است …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *