مسجد صاحب الزمان (عج) دزفول پرورشگاه نیروهای انقلابی ، فرهنگی و حزب اللهی
بابسم رب الشهدا دفتر دل وا می کنم
مثل یه قطره خودم را راهی دریا میکنم
درد و دل یه مادر با شهید گمنام
غروب پنج شنبه که می شود هرکسی میاید سر قبر اقوامش و دردودلش را بازمی کنند.یکی سرقبر پدر از یتیمی و بی کسی خود سخن میگه، یکی سر قبر مادر از تنهایی هایش سخن می گه، یکی سر قبر برادر خواهرش از بیچارگیش سخن می گه، اما یه مادر غمگین وناتوان وقتی میاد کنار شهید گمنام چه میگه .
یه جعبه خرما برای فاتحه خونی میاره آروم میادمیشینه و سرش را روی سنگ قبرش میزاره میگه تو جای بچه ام هستی. بخاطر اینکه مدت ها است اینجا اومدم پاهام دیگه درد میکنه ،پسرم من همه چیزم را دارم بهت میگم تو آخرنگفتی کسی را داری یاکه مثل من تنها ترینی ای شهید گمنام.
مگه تو کس و کاری نداری که برات گریه کنه برو به محشر بگو که خانواده ات بیان برات دردودل کنند اما با این همه وجود من همیشه یاورتم نمیزارم تنها بشی مدام میام بالا سرت .اگه تودیگه پسرمی پس بزار باهات صادق باشم از توچه پنهون منم یه پسر دارم چند سالی است از اون خبر ندارم.
این دل پرپر شده ام برات بگه از پسرم یه خاطره ،ساعتی که میخواست بره جبهه ،از اون کلام آخرش واز اون نگاه هایی که به من میکرد، دیگه رفت ونیومد که باعث شد چشمام به در خونه سفید بشه. دیگه از اون روز تا حالا منتظر آمدنش هستم شبها دلم براش شور میزنه که نکنه براش مشکلی پیش اومده. کاشکی بود ونگاه میکرد که دعا های من چقدر اثر داشت شبی که صدام را دار زدند اگه الان بود پسرم سرگرم شادی از این خبربود.
اون شبی که این صحنه را نشان داد رفتم تو فکر روز هایی که چه بلاهایی که بسرمان می آوورد از کارایی که بچه هامونو یتیم می کرد از اون روز های سوسنگرد که به رسم اجدادشون مردم آن شهر را زنده به گور می کرد،الحمد الله سوی جهنم عزم سفر کرد.
میدونم بازم مثل همیشه خسته ات کردم،دوباره خیلی گریه کردم با اینکه قول داده بودم اما شرمنده ام
خدانگهدار پسرم شاید فرزندم توراه باشه عیبی داره تو خونه نباشم با هزار تا امید و آرزو اونجا را ترک کرد .
چند سالی است کارش همینه خبر نداره که بچه اش همینه
گل یادشان در ذهنها وقلبهایمان همواره جاودانه باد
والسلام و غفرلنا و معکم
مهدی نعیمی زاده
۹/۶/۱۳۹۱
برای دیدار مطالب بیشتر منتظر شما در وبلاگ
www.shahed-gomnam.blogfa.com
