خانه / شهدای مسجد / 1- شهید عبدالامیر آبزاده / دست نوشته شهید آبزاده درباره شهید زمانی نیا

دست نوشته شهید آبزاده درباره شهید زمانی نیا

altراستش نمی دانم از کجا آغاز کنم. حقیقت نیز همین است که ما همیشه باید آغازگر داشته باشیم. راستی آیا تا بحال فکر کرده اید که چرا ما نباید خود مبتدا باشیم؟ لااقل آیا به فکر راهبرانمان و راهبرانتان بوده ایم و بوده اید؟ البته نه به راهشان بلکه به خودشان که راهشان همان خودشان است (یعنی آنها نمرده بلکه زنده اند).

ولی من نمیدانم که درباره او چه بگویم. از گفتارش، از رفتارش، از کردارش، یا از نجوایش.

آری او محمدعلی بود، براستی که چه نام زیبایی محمد و علی، چه خوب رهبری بود، هم مبلغ هم مجاهد، هم محمد وهم علی.

او دوست ما بود.(شاید دوست شما هم بود) ولی نه، او دوسـت خـدا بـود چرا که، رفـت. اگر مقصد را در این دنیا و دوستی واقعی را اینجا می یافت پس چرا رفت و او رفت تا راه زندگی و مردن را بیاموزاند. ما همه او را دوست داشتیم چرا که محمد و علی و خدا او را دوست داشتند. حتماً شما هم او را دوست داشتید.

گاهی اوقات هنگامی که در جزایر مجنون بودیم به این فکر می افتادم که چرا خداوند غروب آفتاب را اینگونه زیبا می آفریند. (و چرا در آن جاها یعنی جایی که او بود غروب اینقدر زیبا بود.) حال فهمیدم و شاید خوب فهمیده باشم که آن غروب تجلی عشق عاشق بود با معشوقش. حال می فهمم که چون او بود آنجا زیبا بود و چون آنجا زیبایان بودند پس آنجاها هم همیشه زیبا بود و زیباست. به یاد خنده او، به یاد گریه او می افتم، به یاد آن سجده های طولانی (با معشوقش در خفا)، به یاد آن حرفها و نوشته های او میافتم که همیشه بوی عرفان میداد، عرفان که نه، هجران.

جبهه دانشگاه عشق است، پس او هم عاشق بود. نمی دانم آیا با گریه کردن به یاد او(که یاد او بهار دل است) و آیا با چه چیزی میتوانم ذره ای از خوبیهای او را جبران کنم و آیا شما چکار خواهید کرد؟ واللّه اعلم

او سرپرست جلسه بود چون خداوند سرپرست همه است، پس او جلوه ای بود از حکمتهای خداوندی. او ما را نصیحت می کرد، می گفت خوبی کنید، می گفت از بدی دوری کنید و می گفت که شما را دوست دارم پس ای برادران بیائید تا ما هم او را دوست بداریم. هم با حرف، هم با نوشته و هم با عمل. او دلسوز بود، ما کسی جز او را بعد از خدا نداشتیم. (راستش من هر وقت درد دلی و یا حرفی داشتم که از درون مرا می خورد تنها و همیار من بعد از خدا او بود.) هیچکس از ما نیست که مهربانی ها و برادریهای او را بیاد نداشته باشد و اگر بیاد نداریم سـعی کنیم که بیـاد آوریم، شـاید رفـتن او در روزهـای نـخست به مـا گـرمی می بخشید و شاید صدای طنین قطره های خونش که بر زمین می چکد در اوایل زمین را زیر پای ما می لرزاند. ما بعد از خداوند کسی جز او را نداشتیم، اگر بچه ها درد دلهایشان را به او می گفتند و او به خدا (چون او نیز درد داشت) ما را به راهمان و هدفمان آگاه تر می ساخت و حال باندازه هر قطره از خون پاکش باری به اندازه تمامی هستی بردوش ما سنگینی می کند. آری وظیفه ما در نبود او به منزل رساندن این بار سنگین است، نمی گویم که هر کسی برای خودش، نه، بیاری هم و به پشتوانه اللّه.

برادران عزیز مبادا رسالت شهیدان را فراموش بکنیم. من نمی خواهم رسالت شهید را برای شما بیان کنم، بلکه می خواهم خودتان بروید و جویای این رسالت شوید، می خواهم بدانید که چرا محمدعلی عزیز خانواده و تحصیلش را بعد از چندین و چند سال زحمت و تلاش مستمر و چشیدن بسیاری تلخی ها و شیرینیها، این زندگی مادی را رها می کند و به جبهه میرود، و شاید بیش از این نتوانم که چیزی بگویم. در آخر کلام لازم میدانم که چند نکته را به برادران یادآوری کنم:

برادران عزیز؛ یکی از عوامل اصلی و مهم پیروزی ما در به ثمر رسیدن این انقلاب اسلامی و این جنگ مقدس دفاعی، شهداء، اسراء، مفقودین و مجروحین جنگی است، بیائید تا در هیچ حالی از یاد آنان غافل نباشیم.   

     

    والسلام

همچنین ببینید

دست نوشته شهید مسعود شاحیدر در مورد شهید آبزاده

بنام او که به اخلاص در جهادمان خواند امروز، روز پنج شنبه، مورخ ۱۴/۶/۱۳۶۴ است، …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *