خانه / شهدای مسجد / 1- شهید عبدالامیر آبزاده / دست نوشته شهید آبزاده -سری دوم

دست نوشته شهید آبزاده -سری دوم

دست نوشته شماره ۵

 

امروز به نماز جمعه رفتم و بابک کلانتر را دیدم و پهلوی هم نشستیم . برای برگشتن سر راه مسعود عزیز مرا سوار دوچرخه اش کرد . بعد از ظهر نیز همراه با مسعود عزیز ، حسن عزیز(حسن مشیری)، علی رضا زمانی نیا ، عبدالرضا زاده مبارک، امیر وحدت خواه، عباس بارانی و ناصر افخم و محمود اصغر پور به کانال (زیرپل) رفتیم. (من با موتور سیکلت عبدالرضا بودم)

امشب بعد از برگشتن از مسجد، وقتی که از حسن خداحافظی کردم، او دوباره برگشت و گفت امیر ما را در دعایت فراموش مکن. من گفتم: حتماً ، مطمئن باش که دعایت می کنم و کرده ام . گفت: البته دعایت برای من خاص باشد. گفتم: چشم آقا حسن، خاصِ خاص.

والسلام

۱۵/۶/۱۳۶۴

 

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

دست نوشته شماره ۶

 

امشب در خانه ناصر همراه با حسن و مسعود شب را بسر بردیم. من و مسعود به هم قول دادیم که هر کـدام از ما دو نفر شهید شد (انشاءاللّه) دیگری شکایت از ماندن بـکند. (دعا بکنیم خداوند ما را با هم از این دنیا ببرد.)

امشب مقاله ام (آیین دوستی در اسلام) را در جلسه خواندم.

والسلام

۱۸/۶/۱۳۶۴

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

دست نوشته شماره ۷

 

امروز صبح ساعت ۴۵/۶ دقیقه همه بچه های جلسه به درّه ای معروف به نام شهید سعد رفتند. تمام راهمان از توی صخره ها و گاهی زمین صـاف و اکثراً از آب بود. تقریباً تمامی بچه ها با کلانشینکف تیراندازی کردند. بعد از برگشتن چون خسته بودم بعد از غذا خوابیدم و بهمین جهت به جلسه نرسیدم.

والسلام

۲۲/۶/۱۳۶۴

 

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

دست نوشته شماره ۸

 

امروز صبح بعد از آمدن از خانه حمید(حمید رضوانی نیا)، دوباره خوابم گرفت، خواب دیدم (البته درست یادم نمی آید) مانند این بود که خداوند میخواست مرا قبض روح نماید. سپس شخصی را بطرف من فرستاد. آن شخص فردی بود جدی و اصلاً نمی خندید. من شروع به گریه کردم. گریه من از ترس مرگ نبود بلکه از خوف حساب بعد از مرگم بود. البته خود را آماده کرده بودم.

والسلام

۲۹/۶/۱۳۶۴

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

دست نوشته شماره ۹

 

امشب همراه با حمید (حمید رضوانی نیا)به بهشت علی رفتیم.

والسلام

۱۱/۷/۱۳۶۴

 

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

دست نوشته شماره ۱۰

 

امروز سید کاظم (سیّد کاظم علوی)به مقصدش (آلمان) رفت تا انشاءاللّه معالجه شود. امشب همراه با حمید (حمید رضوانی نیا) به بهشت علی رفتم.

خداوندا دلمان از دنیا تنگ شده و از سختی های آن و از خوشیهای آن در هراسیم.

خداوندا ! ما را از این دنیا ببر ،

خداوندا ! ما جزتوکسی را نداریم ،

خداوندا ! تنها پناهمان تویی،دل ما سوخته است.

 خداوندا ! مسعود عزیز و حسن عزیز و دیگردوستان عزیز ما را همیشه در کارهایشان یاری بفرما و همگی ما را عاقبت به خیر گردان.

خداوندا ! من دیگر صبر ندارم،

 خداوندا ! من دیگر طاقت دیدن این دنیای فانی را ندارم.

خدایا! من مسعود را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار.      

                     ((یا کریم))

 والسلام

۱۸/۷/۱۳۶۴

 

 

 

همچنین ببینید

دست نوشته شهید مسعود شاحیدر در مورد شهید آبزاده

بنام او که به اخلاص در جهادمان خواند امروز، روز پنج شنبه، مورخ ۱۴/۶/۱۳۶۴ است، …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *