زندگینامه: علی شریعتی ۱۳۱۲ -۱۳۵۶ دکتر علی شریعتى در سال ۱۳۱۲ در خانوادهاى مذهبى چشم به جهان گشود
پدر او استاد محمد تقى شریعتى مردى پاک و پارسا و عالم به علوم نقلى و عقلى و استاد دانشگاه مشهد[فردوسی] بود. على پس از گذراندن دوران کودکى وارد دبستان شد و پس از شش سال وارد دانشسراىمقدماتىدرمشهدشد علاوه بر خواندن دروس دانشسرا در کلاسهاى پدرش به کسب علم مىپرداخت.معلم شهید پس از پایان تحصیلات در دانشسرا به آموزگارى پرداخت و کارى را شروع کرد که در تمامى دوران زندگى کوتاهش سخت به آن شوق داشت و با ایمانى خالص با تمامى وجود آنرا دنبال کرد.
شریعتى در سال ۱۳۳۴ به دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه مشهد در همین سال على با یکى از همکلاسانوارد شدورشتهادبیاتفارسىرابرگزید. خود بنام پوران شریعت رضوى ازدواج میکند. وجود تفکر خلاق باعث شد که معلم شهید در طول دوران تحصیل در دانشکده ادبیات به انتشار آثارى چون: ترجمه ابوذر غفارى، ترجمه نیایش اثر الکسیس کارل و یک رشته مقاله هاى تحقیقى در این زمینه همت گمارد.معلم انقلاب در سال ۱۳۳۷ پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسى بعلت شاگرد اول شدنش براى ادامه تحصیل به فرانسهفرستاده شد. وى در آنجا به تحصیل علومى چون جامعه شناسى، مبانى علم تاریخ و تاریخ و فرهنگ اسلامى پرداخت و با اساتید بزرگى چون ماسینیون، گورویچ و سارتر و … آشنا شد و از علم آنان بهرههاى بسیار برد.دوران تحصیل شریعتى همزمان با جریان نهضت ملى ایران به رهبرىمصدق بود که او نیز با قلم و بیان خود و نوشته هاى محکم و مستدل از این حرکت دفاع مینمود. وى پس از سالها تحصیل با مدرک دکترا در رشتههاى جامعه شناسى و تاریخ ادیان بهایرانبازگشت. در همان دوران نیز فعالیتهاى بسیارى در زمینههاى سیاسى و مبارزاتى و اجتماعى داشت که به گوشهاى از آن فعالیتها میپردازیم.در سال ۱۹۵۹ میلادى به سازمان آزادیبخش الجزایر میپیوندد و سخت به فعالیت میپردازد. در سال ۱۹۶۰ میلادى مقاله اى تحت عنوان “به کجا تکیه کنیم” را در یکى از نشریات فرانسه منتشر می کند. در سال ۱۹۶۱ میلادى مقاله “شعر چیست؟” سارتر را ترجمه و در پاریس منتشر مینماید و در همان اول علت فعالیت در سازمان آزادیبخش الجزایر گرفتار میشود و در زندان پاریس با “گیوز” محاصبهاى می کند که در سال ۱۹۶۵ در توگو چاپ میشود. در سال ۱۹۶۱ نیز مقالهاى تحت عنوان “مرگ فرانتس فانون” را در پاریسمنتشر می کند، همچنین در طول مبارزات مردم الجزایر براى آزادى دستگیر می شود و مورد ضرب و شتم پلیس فرانسه قرار می گیرد و روانه بیمارستان می شود و سپس به زندان فرستاده میشود. همچنین با مبارزان بزرگ ملتهاى محروم نیز آشنا می شود.وى در سال ۱۳۴۳ به ایران باز می گردد و در مرز ترکیهو ایران توقیف و به زندان قزل قلعه تحویل داده میشود و بعد از چند ماه آزاد و به خراسان زادگاهش می رود. در سال ۱۳۴۴ مدتى پس از بیکارى، اداره فرهنگ مشهد، استاد جامعه شناسى و فارغ التحصیل دانشگاه سوربن را بعنوان دبیر انشاء کلاس چهارم دبیرستان در یکى از روستاهاى مشهد استخدام می کند، و سپس در دبیرستان بهتدریس می پردازد و بالاخره به عنوان استادیار تاریخ وارد دانشگاه مشهد میشود.در سال ۱۳۴۸ به حسینیه ارشاد دعوت میشود و بزودى مسئولیت امور فرهنگى حسینیه را بعهده گرفته و به تدریس جامعه شناسى مذهبى، تاریخ شیعه و معارف اسلامى میپردازد. در این محل است که دکتر شریعتى با قدرت و نیروى کم نظیر و با کنجکاوى و تجزیه و تحلیل تاریخ، چهره هاى مقدس و شخصیتهاى بزرگ اسلام را معرفى نمود. استحکام کلام، بافت منطقى جملات با اتکاء به پشتوانه فنى و عمیق فکریش هر شنوندهاى را در کوتاهترین مدت سرا پا گوش میساخت و در نیم راه گفتار تحت تاثیر قرار می داد و سپس به هیجان مى آورد.در سال ۱۳۵۲، رژیم، حسینیه ارشادکهپایگاههدایتوارشادمردمبودرا تعطیل نمود، و معلم مبارز را بمدت ۱۸ ماه روانه زندان می کند و در خلوت و تنهائى است که على نگاهى به گذشته خویش مى افکند و استراتژى مبارزه را بار دیگر ورق زده و با خداى خویش خلوت می کند. از این به بعد تا سال ۱۳۵۶ و هجرت، دکتر زندگى سختى را پشت سر گذاشت. ساواک نقشه داشت که دکتر را به هر صورت ممکن از پا در آورد، ولى شریعتى که از این برنامه آگاه می شود، آنرا لوث می کند. در این زمان استاد محمد تقى شریعتى را دستگیر و تحت فشار و شکنجه قرار داده بودند تا پسرش را تکذیب و محکوم کند. اما این مسلمان راستین سر باز زد، دکتر شریعتى در همان
روزها و ساعات خود را در اختیار آنها می گذارد تا اگر خواستند، وى را از بین ببرند و پدر را رها کنند.در مهر ماه سال ۱۳۵۳ ساواک که غافلگیر شده بود و از محبوبیت على آگاه، او را بدست شکنجه روحى و جسمى سپرد، و میخواستند او را وادار به همکارى نموده و برایش شوى تلویزیونى درست کنند و پاسخ او که هیچگاه حقیقتى را به خاطر مصلحت ذبح شرعى نکرده است چنین بود ” و اگر خفه ام کنند سازش نخواهم کرد وحقیقت را قربانى مصلحت خویش نمی کنم.” دکتر در ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۶تهرانرا بسوى اروپا ترک گفت تا دورانى جدید را با مطالعه و مبارزه آغاز کند. سر انجام در روز یکشنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۳۵۶ با قلبى عاشق، اندیشه اى پاک، ایمانى محکم، زبانى قاطع، قلمى توانا، روانى آگاه و سیمایى آرام بسوى آسمانها و آرامشى ابدى عروج کرد و عاشقان و دوستداران خود را در این فقدان همیشه محسوس تنها گذاشت.