قناعت

مردی در شهر کوفه زندگی می کرد. او هیچ وقت از سختی های روزگار شکایت نمی کرد و قانع بود .روزی از شدت تنگدستی پا برهنه مانده بود و نمی توانست کفش بخرد با پای برهنه راه می رفت کمی دل تنگ شده بود ناگهان مردی را دید که پا ندارد و با دستانش به سختی حرکت می کند سجده شکر به جای آورد و دیگر از این که کفش ندارد ناراحت نبود.
 

همچنین ببینید

غزه با خون شهیدان نورانی شده است

امروز غزه دیگر آن قبیله ۱۶ قرن پیش نیست که عده ای خود را به …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *