سلام…
بگذار بی هیچ مقدمهای، فارغ از راه و رسم نامهنگاری، فقط بنویسم حرفهایی را که باید در تکاپوی ثانیهها و آنیههای رد شده مینوشتم و ننوشتم…
نامه نوشتن به تو کار سختی است…
نمیدانم حرفهای کوچهبازاریام را میخوانی یا نمیخوانی…
امّا همینکه میدانم برای تو مینویسم مرا بس.
حتّی اگر نخوانی…
این روزها که در باتلاق عمیق زندگی فرو رفتهام فقط به تو میاندیشم که در کجای این دایرهی ناتمام، چادر اقامت افکندهای و در کدامین هزاره و کدامین گستره باید به تماشای جمال و جلالت نشست؟
دلتنگیام شعار نیست…
شعور است نسبت به آنچه از دریای معرفتت چشیدهام…
چهخوب گفتهاند:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید…
جوانمردا! دلتنگیهایم را شوخی نگیر…
حسین سنگری
{jcomments on}