خانه / نشریه / ادب فارسي / نان و نانو ( شعری از محمد امیدیان)

نان و نانو ( شعری از محمد امیدیان)

می گفت چرا اینقدر دشمن، دشمن می کنی؟ چرا تنها اهل شعاری؟ چرا بی منطقی؟ چرا مشکلات را نمی بینی؟ما جهان سومیم! پیشرفت ها همه بازی است، برای فریب ما! ما همان عقب مانده ای هستیم که بودیم. مگر نمی دانی… ؟.  مگر نمی دانی اینجا ایران است؟!

 

گفتم:

اینجا ایران است ، سرزمین  من …

و من مسلمانم….

روزگارم، اگر خوب نباشد، بد هم نیست

عاشق اندیشه ام

منطقم آینه است. تاختن، بر هر آن کس که به من می تازد .

به زبان و عملم

به شعار و قدمم

به امید و به طلوع و  به رصد

به قفس بردن طیاره آمریکایی!

به هزاران قدمی

 که پزشکان جهان را به شگفتی انداخت.

و به صد گام دگر.

مرگ را بر پیکر دشمن  خواهم

 آنکه بر من تازید، به زبان و عملش.

همه فکرم حرکت! در میان همه سنگی که به پایم بستند.

و به تحریم  دل پر تپشم دل بستند.

دل من دلهره شام شب آن پسری را دارد

که با گاری خود

 طلب نان تلف گشته ما را دارد.

من به غم آگاهم

 و به صد درد دگر.

سفره دیشب ما، برکت یافته است

همه از نانی که

 دست پر پینه و پیشانی خیس پدرم آورده است

دوستانم، هسته ذرات اتم می کاوند

و بدینسان حرکت را

برکت، جوشش را

بر سر سفره علم  می آرند.

راستی:

نان و نانو چه به هم می آیند!

ای خدا کی بشود

همه مان یکسره از  نور و  قلم پر بشویم

و به شب، تاریکی،

نغمه نومیدی

بخروشیم و بتازیم و بگوییم که ما

باغبان گل سرخ ایمانیم

پاسدار حرم آن هزاران نوری

که دریدند دل تیره اهریمن را…

نان و نانو  ( شعری نو از محمد امیدیان)

همچنین ببینید

غزه با خون شهیدان نورانی شده است

امروز غزه دیگر آن قبیله ۱۶ قرن پیش نیست که عده ای خود را به …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *