اللهمانی اسئلک باسمک بسم الله الرحمن الرحیم
فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر
اصولاً شهید را قلم ها می سازند و قلم ها هستند که شهید پرورند امام خمینی
بنام خدا
فرار
ففّروا الی الله: بسوی خدا فرار کنید ذاریات –۵۰
زندگی فرار است، و انسان همواره در حال فرار و گریز. این فار ها همیشه از از و بسوی دو محور و دو غایت است حق و باطل.
آنانکه از حق بسوی باطل می گریزند، سر در گریبان دنیا نهند و بازیچه و لهو و لعب پردازند و فسادگری کنند و شهوت پرستی و ستم باره گی دیدگان را بنا حق گریان سازند و بر تن های دردمند محرومان شلاق جور زنند و ناله های مظلومانه مظلومان در گلو خفه سازند و دست به یغما گری و تعدی زنند و خلاصه هر چه بوی پستی و حیوانیت و نامردی دهد، آن کنند.
و آنانکه از باطل بسوی حق فرار می کند، راستی و عدالت و پاکی را غریو برآورند و آوای جانبخش توحید سرایند و قامت های برافراشته و استوارشان را برای پاسداری از آنچه خدا برایبشر ارسال داشته در خون نشانندو شربت گوارای شهادت نوشند.
آری انسان هائی از خدا می گریزند و انسانهائی دگر بسوی خدا گریز کنند. یکی از خدا بسوی پرستش و دوستی مفرط مال، مقام، شهوت… می گریزند و یکی از همه اینها بسوی خدا فرار می کند، یکی از ایمان و صلاح به کفر و فساد می گریزد و یکی از کفر و فساد به ایمان و صلح، گروهی از عدل و قسط بسوی ظلم و جور فرار می کنند و گروهی دگر از ظلم و جور بسوی عدل و قسط تمام لحظات انسان ها چنین است. همه در حال فرارند، فرارهائی متفاوت، لیکن آنچه حق است فرار از جهل است به علم از فساد است به صلاح، از اسارت است به رهائی، از باطل است به حق، از خود است به خدا.
انسان مؤمن قرار ندارد، بلکه همواره در حال فرار الی الله است تمام لحظاتش اینسان می گذرد، او تا به مطلوب و مقصود نرسد در سیر و گریز است، او می گریزد تا به مقام والای توحید رسد راهزن و دشمن او در این راه نفس اماره است، اگر متابعتش کند، از فرار بسوی خدا باز می ماند و هر چه بیشتر با او در افتد در گریز و فرار موفق تر است، او آنقدر باید بسوی معبودش بگریزد تا مقام پرستی ها، خود پرستی ها، خود برتر بینی ها، فخر ها، رشک ها و هوس ها را از خویش طرد نموده از خود پرستی برهد و به خدا پرستی واقعی دست یابد.
هان! انسان! لختی در خلوتگاه بنشین و در خویش تفکر کن بیندیش که در این وادی بکر امین ره روانی، آیا خویشتن را یافته ای و به دف و جهت افرینش پی برده ای؟!
دمی با خویش اندیشیده ای که از کجا آمده ای و در کجا و برای چه بسر می بری و به کجا می روی؟! اگر نیک تأمل کنی نیکو به حقیقت واقف شوی، هر چه هست حقیقت خود را بتو نشان خواهد و آن همه وسیله بودن و در راه کمال از آنها سود جستن است. وقتی حقیقت را یافتی آرام نخواهی نشست، مراد و مقصود و محبوب خویش را خواهی یافت، و با چنین معرفتی از همه چیز و همه کس بسوی خدا خواهی گریخت، گریختی زیبا، پر معنا و خالصانه و عارفانه و مشتاقانه
منطقه عملیاتی فاو ۲۳/۱۰/۶۴